بایگانیِ دستهٔ ‘من و مسیحیت’

547060_477816405600997_2110801957_n

549148_296887267079328_498635412_nدوستان کتابمقدس(انجیل) در این ارتباط می فرماید: «انسان که از زن زائیده می شود، قلیل الایّام و پر از زحمات است. مثل گل می روید و بریده می شود، و مثل سایه می گریزد و نمی ماند….
اگر مَرد بمیرد، بار دیگر زنده شود؟» (ایوب 1:14 – 2 ، 14).

به مانند ایوب، این سؤال تقریباً ذهن همۀ ما را به خود مشغول کرده است . واقعاً پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ آیا به همین سادگی از بین خواهیم رفت و دیگر وجود نخواهیم داشت؟ آیا پس از مَرگ به زمین خواهیم برگشت تا به اهداف شخصی عالی تری برسیم؟ آیا پس از مَرگ، همه به یک جا می روند و یا اینکه افراد مختلف به مکان های متفاوت منتقل خواهند شد؟ آیا واقعاً چیزی به نام بهشت و جهنم وجود دارد، و یا اینکه همۀ این ها توهّمات ذهنی هستند؟

کتابمقدس نه فقط حیات پس از مرگ را تأئید می کند، بلکه آن را جاودانی و بسیار پر جلال توصیف می نماید: «بلکه چنانکه مکتوب است: «چیزهائی را که چشمی ندید و گوشی نشنید و به خاطر انسانی خطور نکرد، یعنی آنچه خدا برای دوستداران خود مُهیّا کرده است» (اول قرنتیان 9:2). عیسی مسیح، خدای مُجَسّم، به این جهان خاکی آمد تا حیات جاودانی را همچون یک هدیه به انسان ببخشد. «و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید، و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد، و از زخمهای او ما شفا یافتیم» (اشعیا 5:53).

عیسی مسیح، با فدا کردن جان خود، مجازاتی را که ما لایق آن بودیم بر خود گرفت. او پس از سه روز، با قیام روحانی و جسمانی خویش از قبر، پیروزی خود را بر مرگ ثابت نمود. پس از قیام از مردگان، عیسی مسیح مدت 40 روز بر زمین ماند، و قبل از صعود به بهشت ابدی توسط هزاران نفر دیده شد. رومیان 25:4 می گوید: «که به سبب گناهان ما تسلیم گردید و به سبب عادل شدن ما برخیزانیده شد.»

قیام مسیح از مرگ واقعه ای است که برای اثبات سَندیّت آن مدارک زیادی موجود می باشند. پولس رسول از افراد محتلف دعوت نمود تا با استفاده از شهود عینی، اعتبار این واقعه را مورد پرسش قرار دهند. ولی هیچکس نتوانست صِحّت قیام مسیح را ردّ کند. بر مبنای قیام مسیح، که اساس ایمان مسیحی است، ما نیز از مردگان خواهیم برخاست.

برخی از مسیحیان اولیه به این حقیقت ایمان نداشتند. پولس آنها را بدینصورت نصیحت می کند: «لیکن اگر به مسیح وعظ می شود که از مُردگان برخاست، چونست که بعضی از شما می گویند که قیامت مُردگان نیست؟ اما اگر مُردگان را قیامت نیست، مسیح نیز برنخاسته است» (اول قرنتیان 12:15 ـ 13).

مسیح نوبر کسانی است که به جهت زندگی آینده خواهند برخاست. آدم، او که همۀ ما از نسل وی می باشیم، گناه کرد. گناه او مرگ جسمی را برای همۀ آدمیان به ارمغان آورد. اما همۀ آنانی که توسط ایمان به مسیح به فرزندخواندگی در خانوادۀ الهی خوانده شده اند، وارث زندگی جدید خواهند شد. (اول قرنتیان 20:15ـ22) همچنانکه خدا بدن مسیح را از مُردگان برخیزانید، بدن های ما نیز به هنگام بازگشت مسیح از قبر خواهند برخاست. (اول قرنتیان 14:6)

باید توجه داشت که اگر چه در نهایت همۀ ما برخیزانیده خواهیم شد، ولی همه به بهشت نخواهند رفت. آنچه تعئین می کند شما پس از مرگ به بهشت خواهید رفت و یا به جهنم، انتخابی است که حین حیات خود بر زمین اتخاذ می کنید. کتابمقدس می گوید: «و چنانکه مردم را یک بار مُردن و بعد از آن جزا یافتن مُقرّر است» (عبرانیان 27:9). آنانی که عادل کرده شده اند به آسمان خواهند رفت تا وارد حیات ابدی شوند. اما همۀ بی ایمانان، برای مجازات ابدی به جهنم فرستاده خواهند شد. (متی 46:25)

جهنم نیز، مانند بهشت، یک توهّم و یا تجسم صِرف نیست؛ بلکه مکانی است واقعی. آنجا جائی است که اشخاص غیر عادل (بی ایمان) خشم و غضب ابدی خدا را تجربه خواهند کرد. در جهنم، گناهکاران متحمل شکنجۀ جسمی و عذاب روحی و روانی خواهند بود، و وجدانشان از خجالت، شرم، افسوس، و حقارت رنج خواهد برد.

جهت توضیح ماهیّت جهنم، کتابمقدس از اسامی مختلفی استفاده می کند: هاویه که چاهی است بی انتها (لوقا 31:8 ؛ مکاشفه 1:9)، و دریاچۀ آتش که ساکنان آن شب و روز در آتش آن عذاب می کشند (مکاشفه 10:20). در جهنم گریه و فشار دندان خواهد بود. اینها نشانی است از رنجیدگی و غضب شدید (متی 42:13). آنجا جائی است که «… کِرم ایشان نمیرد و آتش خاموشی نیابد» (مرقس 48:9). نکتۀ مهم این است که هر چند خدا می فرماید: «من از مُردن مَرد شریر خوش نیستم. بلکه (خوش هستم) که شریر از طریق خود بازگشت نموده، زنده ماند» (حزقیال 11:33)، ولی، به زور، ما را مجبور نمی سازد او را اطاعت کنیم. اگر ما اختیار می کنیم که او را رد نمائیم، او آنچه را ما طلبیدیم به ما می دهد. و آن، چیزی نیست جز دوری ابدی از خدا.

زندگی زمینی ما یک امتحان است؛ و در واقع تعئین کننده و تدارک بینندۀ آیندۀ ابدی ماست. برای ایمانداران، این آینده عبارت است از زندگی ابدی در حضور خدا. پس سؤال مهم این است: «من چگونه می توانم یک ایماندار محسوب شوم تا این حیات ابدی را دریافت کنم؟» در پاسخ باید گفت که فقط یک راه وجود دارد؛ و آن ایمان و اعتماد به عیسی مسیح، پسر خداست. عیسی فرمود: «… من قیامت و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد، اگر مُرده باشد، زنده گردد. و هر که زنده بُوَد و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مُرد….» (یوحنا 25:11ـ26).

حیات ابدی، به عنوان یک هدیه، در دسترس همه می باشد. اما تنها کسانی قادر به دریافت آن هستند که خویشتن و امیال دنیوی خود را انکار کرده، و خود را همچون قربانی به خدا تسلیم کنند. «آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاورد حیات را نخواهد دید، بلکه غضب خدا بر او می ماند.» (یوحنا 36:3). فرصت توبه به هیچکس پس از مَرگ داده نخواهد شد. فرصت ما پس از مَرگ، تنها برای رویاروئی با خداست. او ما را دعوت می کند تا امروز با محبت و ایمان بسوی او آئیم. اگر ما ایمان آوریم که مرگ عیسی مسیح جریمۀ طغیان گناه آلود ما را پرداخت نمود، نه فقط صاحب یک زندگی بامعنی و پربرکت بر روی زمین خواهیم شد، بلکه حیات جاودانی در حضور مسیح نیز برای ما تضمین می شود.

اگر مایل هستید عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، میتوانید از این نمونۀ دعا استفاده کنید. ولی این حقیقت را همیشه بیاد داشته باشید که گفتن و یا تکرار این دعا (و یا هر دعای دیگر) باعث نجات شما نمیشود. نجات واقعی تنها با اعتماد قلبی به عیسی مسیح که بر صلیب گناهان ما را آمرزید دریافت میشود. این دعا راه ساده ای است برای ابراز ایمان و قدردانی شما از خدائی که راه نجات را برای شما تدارک دید. «خداوندا، می دانم که به ضّد تو گناه کرده ام و مستحق مجازات می باشم. اما می دانم که عیسی مسیح، مجازاتی را که من شایستۀ آن بودم بر خود گرفت تا من بتوانم بوسیلۀ ایمان به او آمرزیده شوم. از گناه خود توبه میکنم و برای نجات فقط به تو اعتماد میکنم. تو را شکر می کنم که محض فیض عجیب خود گناهانم را بخشیده و به من حیات جاودانی داده ای. آمین.»

بین مسیح و سایر پیامبران تفاوتهای زیادی وجود دارد که ما بر طبق کلام انجیل مقدس در این نوشته فقط به تعدادی از آنها اشاره خواهیم کرد.

۱- پیامبران انسان بودند؛ ولی مسیح دارای منشأ و مبدأ الهی است.
فرشته به مریم گفت:« روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند؛ از آن جهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد»(لوقا۱: ۳۵). عیسی مسیح گفت:« آنکه به من ایمان آورد نه به من بلکه به آنکه مرا فرستاده است ایمان آورده است؛ و کسی که مرا دید، فرستنده مرا دیده است» (یوحنا ۱۲: ۴۴-۴۵).
۲- پیامبران خطاکار بودند. ولی مسیح کاملاً بیگناه بود..
حضرت داوود می فرماید: « من به معصیت خود اعتراف میکـنم وگناهم همیـشه درنظر من است» (مزامیر۵۱ : ۳) مسیح خطاب به یهودیان فرمود:«کیست از شما که مرا به گناه ملزم سازد؟» (یوحنا ۸ : ۴۶).پطرس رسول راجع به مسیح می فرماید:« هیچ گناه نکرد و مکر در زبانش یافت نشد»(اول پطرس۲۲:۲).
۳- پیامبران مردم را به سوی خدا هدایت کردند؛ ولی مسیح انسانها را به سوی خودش هدایت میکند مسیح فرمود:
« بیایید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید» (متی۱۱: ۲۸).«من راه و راستی و حیات هستم» (یوحنا۱۴: ۶). «من نان حیات هستم؛ کسی که نزد من آید هرگز گرسنه نشود و هر که به من ایمان آرَد هرگز تشنه نگردد»(یوحنا۶ : ۳۵).
۴-پیامبران بعد از اتمام مأموریتشان برای خود جانشین تعیین کردند؛ ولی مسیح گفت که همواره با پیروانش خواهد بود.
مسیح فرمود:«اینک من هر روزهتا انقضای عالم همراه شما میباشم»(متی۲۸: ۲۰).
۵- پیامبران برای گسترشِ دین خود جنگیدند و به پیروانشان دستور جهاد در راه خدا دادند؛ ولی مسیح چنین کاری نکرد.
مسیح فرمود:«دشمنان خود را محبت نمایید» (متی۵ : ۴۴).«شمشیر خود را غلاف کن؛ زیرا هرکه شمشیر گیرد به شمشیر هلاک گردد»(متی۲۶: ۵۲).
۶- پیامبران از خود کتاب بر جا گذاشتند؛ ولی مسیح کلام زنده خداست و هیچ گونه کتابی ننوشت.
یوحنای رسول راجع به مسیح میفرماید:« آنچه از ابتدا بود و آنچه شنیدهایم و به چشم خود دیده، آنچه برآن نگریستیم و دستهای ما لمس کرد درباره کلمه حیات»(اول یوحنا۱: ۱).
۷- پیامبران با تکیه بر قدرت خداوند در مواردی معجزه کردند؛ ولی مسیح صاحبِ قدرت بود و بالقوه معجزه انجام میداد.
مسیح فرمود: « تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است (متی۲۸: ۱۸). شاگردان در مورد مسیح با تعجب گفتند:« این کیست که باد ودریا هم او را اطاعت میکنند؟» (مرقس۴ : ۴۱).
۸- پیامبران وعده پیامبر بعد از خودشان را دادند؛ ولی مسیح خودش ابتدا و انتهاست و بعد از او کسی دیگر نمیآید.

مسیح فرمود: « من الف و یا ، و ابتدا و انتها ،و اولوآخرهستم »(مکاشفه یوحنا۲۲: ۱۳).
۹- پیامبران برای نجات دادنِ مردم از گناه نمردند ؛ ولی مسیح جانش را بر روی صلیب فدای گناهکارانکرد و در راه آنها قربانی شد.
مسیح فرمود:«من شبان نیکو هستم.شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان می نهد… من جان خود را می نهم تا آن را باز گیرم. کسی آن را از من نمی گیرد؛ بلکه من خود آن را می نهم. قدرت دارم که آن را بنهم و قدرت دارم آن را باز گیرم. اینحکم را از پدر خود یافتم »(یوحنا۱۰: ۱۱ و ۱۷-۱۸). پولس رسول می فرماید: « مسیح بر حسب کتب در راه گناهان ما مُرد»(اول قرنتیان۱۵: ۳).
۱۰- پیامبران به رحمت ایزدی پیوستند و در قبر دفن شدند؛ ولی قبر عیسی خالی است.
فرشته به زنان گفت:« میدانم که عیسای مصلوب را میطلبید؛ در این جا (در قبر) نیست؛ زیرا چنانکه گفته بود برخاسته است.(متی۲۸: ۵-۶).
۱۱- پیامبران به پیروان خود وعده ظهور مجدد ندادند؛ ولی مسیح وعده داد که باز خواهد گشت.
مسیح فرمود: « باز می آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من می باشم شما نیز باشید» (یوحنا۱۴: ۳). فرشتگان به شاگردان گفتند: « ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به سوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد، باز خواهد آمد به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید» ( اعمال رسولان ۱: ۱۱).
۱۲- پیامبران مردم را داوری نخواهند کرد؛ ولی مسیح مردم جهان را داوری خواهد نمود.
مسیح فرمود: « آمین، آمین به شما میگویم که ساعتی میآید بلکه اکنون است که مردگان آواز پسر خدا را میشنوند؛ و هر که بشنود زنده گردد. زیرا همچنان که پدر در خود حیات دارد، همچنین پسر را نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد. و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند، زیرا که پسر انسان است.واز این تعجب مکنید؛ زیرا ساعتی میآید که در آن جمیع کسانی که در قبور میباشند،آواز اورا خواهند شنید و بیرون خواهند آمد؛ هرکه اعمال نیکوکرد برای قیامتِ حیات و هر که اعمال بد کرد به جهتِ قیامتِ داوری( یوحنا ۵ : ۲۳-۲۸).

و اما یک تفاوت دیگر که مربوط به وضعیت، کسانی که با عیسی مسیح ارتباط ندارد:
عیسی مسیح می خواهد وارد قلب شما گردد و در آن ساکن شود. او با خود آرامش، شادی ، پاکی از گناه، پیروزی و کامیابی به ارمغان میآورد. کافی است که در قلب خود را باز کنید و اجازه دهید که او سلطان زندگی شما شود.
لذات زودگذر دنیا نمیتواند احتیاجات روحانی شما را برآورده سازد. پول چرک دست است؛ میآید و میرود. شهوت و عیاشی موجب عذاب وجدان و بیقراری میشود. حتی مهاجرت به اروپا، یا آمریکا، و یا هر نقطه از جهان قادر نیست که ما را از زندانِ درون آزاد سازد. افسردگی در هر نقطه از جهان همان افسردگی است.
مشکل اصلی و اساسی ما عوض کردن کشور، خانه، ماشین، همسر، دوستان،نیست. مشکل اصلی ما گناه است. گناه زندگی ما را خراب کرده و مسیح قادر است که ما را از گناه آزاد سازد. اگر به مسیح ایمان بیاورید؛ در آن صورت شما نیز با دیگران فرق خواهید داشت.
این شرح خدایست که ما به او ایمان داریم .!!! و سئوال او از شما این است آیا می خواهی تو هم فرزند من شوی ؟ دوست عزیزم فاصله تو و او یک بله است .
او هم اینک پشت در قلب تو نیز ایستاده می کوبد , آیا در را برای این مهمان عزیز باز میکنی تا با تو شام بخورد و تا با او ؟!!! اگر جواب شما آریست این دعا را در قلب خود به او بگوید ,
ای خداوند، پدر آسمانی، من در نام عیسی مسیح به حضور تو می آییم. من میدانم که یک گناهکارم و به بخشش تو نیازمند میباشم؛ من ایمان دارم که عیسی برای گناهان من بر روی صلیب جان داد و برای حیات بخشیدن به من از قبر بر خواست. ای عیسی مسیح، لطفآ مرا ببخش؛ زندگی مرا تغییر بده و به من نشان بده که چگونه بتوانم تو را بهتر بشناسم. تو را به زندگی ام دعوت میکنم و می خواهم به تو توکل کرده، به عنوان خداوند و نجات دهنده، تا آخر عمرم از تو پیروی کنم.
در نام عیسی مسیح میطلبم؛ آمین.
اگر این دعا را با تمامی دل و جان و روح خود کردید به شما تبرک میگویم . از این لحظه به بعد شما فرزند عزیز پدر آسمانی هستید و وارث ملکوت آسمان . آری به همین ســادگی !!

برادر و خواهر من در عیسی مسیح از این پس کلام خداوند « انجیل مقدس» را روزانه مطالعه کنید . اگر در دسترس تان نیست از طریق همین وبلاگ دانلود کنید و یا با ما در تماس باشید تا یاریتان کنیم.در ضمن با دیگر بردارن و خواهران ایماندار به عیسی مسیح در مشارکت روزانه یا هفتگی باشید . فیض و برکت و شادی دستان عیسی مسیح با قلبهایتان باد تا ابدالاباد . آمین

378601_146854618749261_1539343177_nانجیلی که بوسیلۀ آن نجات پیدا خواهیم کرد اینست : مسیح برحسب کتب در راه گناهان ما مُرد (اشعیاء ۵۳: ۱-۱۲). مسیح تنبیه و مجازات گناهان ما را برخود گرفت و بوسیلۀ قربانی کردن خود بر روی صلیب، جرم و گناهان ما بخشید ه گردید (مرقس ۱۰: ۴۵؛ اول پطرس ۲: ۲۴). ولی مسیح یک ا نسان معمولی نبود او پسرخدا و صاحب قدرت الهی برموت و گناه بود. به این دلیل جسد عیسی مسیح پس از موت، در قبر باقی نمانده و در روز سوم از مردگان قیام کرد. در روز سوم در مقبره ای که جسد عیسی مسیح را در آن نهاده بودند، گشوده شد و قبر خالی، نشانه و گواه تاریخی و رستاخیز مسیح است. چون عیسی مسیح از مردگان قیام کرد، می دانیم که خدای ما خدای زنده است. نیز از آنجا که او از میان اموات قیام فرمود، می دانیم که ما ایمانداران و شاگردان خود را نیز از مردگان قیام داده و جهت حیات جاودانی برخواهد خیزاند (رومیان ۸: ۱۱؛ افسسیان ۲: ۴-۷).

به این خاطر است که قیام مسیح اینقدر مهم بوده و در مرکز ثقل اعتراف ایمان ما مسیحیان قرار دارد. اگر جسد بی جان مسیح در قبر باقی ماند بود، ایمان ما عبث می بود. منجی مرده کسی را نجات نخواهد داد! . لذا بگذارید تمامی جهان بدانند که عیسی مسیح زنده و قیام کرده است. او بر موت و گناه پیروز گردیده است. او بر موت و گناه غلبه یافته است و بخاطر پیروزی اوست که ما نیز بر موت و گناه پیروز خواهیم گردید .

بر طبق کتاب مقدس، عیسی بایستی از مردگان برخیزد (مزمور ۱۶: ۱۰؛ اشعیاء ۵۳: ۱۰-۱۲) موضوع برخاستن در روز سوم همچنین در کتاب یونس نبی ذکر گردیده است (یونس ۱: ۱۷) یونس نبی سه روز در شکم ماهی مدفون بود و در روز سوم ماهی او را روی خشکی قی کرد و یونس از عقوبت الهی نجات یافت. در انجیل متی ۱۲: ۳۸-۴۲ می خوانیم که عیسی مسیح خود را به یونس تشبیه کرده و دربارۀ مرگ و رستاخیز خود پیش گویی می کند. مسیح از همان ابتدا امر می دانست که بایستی رنج صلیب را متحمل گردد و نیز می دانست که در روز سوم از میان مردگان برخواهد خاست. عیسی مسیح در سه جای مختلف، موضوع مرگ و رستاخیز خود را با شاگردانش مطرح نموده و ذهن آنها را در این مورد آماده ساخت (مرقس ۸: ۳۱؛ ۹: ۳۱؛ ۱۰: ۳۲ – ۳۴).
حال چگونه می توان از صحت رستاخیز مسیح مطمئن گردید؟ اولین دلیل ما قبر خالی است. اگر قبر خالی دلیل قانع کننده ای نیست (زیرا ممکن است کسی بگوید که شاگردان عیسی بدن او را مخفیانه دزدیدند تا که مردم را فریب داده بگویند که عیسی برخاسته است. متی ۲۸: ۱۱-۱۵)؛ بزرگترین دلیل و گواه ما بر قیام مسیح از میان مردگان اینست که وی پس از مرگ خود برعدۀ زیادی از شاگردان خود ظاهر گردید. ازمیان شاگردانی که عیسی مسیح را پس از مرگش دیدند یکی کیفا (پطرس) رسول اعظم عیسی بود (لوقا ۲۴: ۳۳-۳۴). سپس عیسی به مابقی رسولان خود ظاهر گشت (متی ۲۸: ۱۶؛ یوحنا ۲۰: ۱۹). ظهور عیسی مسیح به شاگردان خود در خواب و یا در رویا و خیال نبود بلکه عیسی مسیح با بدن جلال یافتۀ خود برایشان ظاهر شد (لوقا ۲۴: ۳۶-۳۹ و یوحنا ۲۰: ۲۴-۲۸). حتی با وجود این دلایل، نیز ممکن است بعضی شهادت رسولان را باور نکرده و به حقیقت رستاخیز عیسی مسیح شک کرده و آن را راست نپندارند. ممکن است گفته شود که دوازده رسول اولیۀ عیسی، قصه پردازی کرده و یا بخاطر حفظ آبروی استاد خود دروغ گفته و قبر خالی و داستان رستاخیز عیسی، تماماً دسیسه ای جهت فریب عوام می باشد. ولی عیسی مسیح فقط به آن دوازده ظاهر نشد، بلکه به زیاده از پانصد برادر نیز ظاهر شد ممکن است که دوازده نفر باهم توطئه کرده و متحداً در رابطه با موضوعی دروغ بگویند. ولی گفتن اینکه پیش از پانصد نفر متحداً دروغ بگویند، با عقل و منطق سازگار نیست. چگونه ممکن است که بیش از پانصد نفر را جمع کرد با یکدیگر هم داستان شده و افسانه ای جعلی ساخته و در مورد موضوعی دروغ بگویند. کسی دچار نقیضه گویی نشده و یا اینکه هیچ کس به توطئه و جعلی بودن حکایت پی نبرد؟ استنباط منطقی و مطابق با عقل و برهان اینست که شهادت ایشان را پذیرفته و قبول کنیم که شهادت آن برادران راست بوده و مسیح حقیقتاً از میان مردگان قیام کرده و به آنها ظاهر گردیده است. مسیح به آنها ظاهر شد و بیش از پانصد نفر او را به چشم خود دیدند و بر این حقیقت شهادت داده اند.

در تمامی طول تاریخ، خبر واقعه ای مهمتر از رستاخیز مسیح اتفاق نیفتاده است . توجه کنید، وقتی که ایمانداری چشم از جهان فرو می بندد، به کام نیستی نرفته بلکه «به خواب می رود» و پس از آنکه ایشان مدتی در خواب سپری کردند، در مسیح بیدار خواهند شد (اول تسالونیکیان ۴: ۱۳-۱۸).عیسی مسیح سپس به برادر ناتنی خود ظاهر شد. یعقوب بعدها یکی از رهبران کلیسای اورشلیم گردید (غلاطیان ۲: ۹) و رسالۀ یعقوب را نگارش کرد. در آغاز کار، یعقوب به عیسی ایمان نیاورد (یوحنا ۷: ۵) ولی عیسی مسیح، پس از رستاخیزش به او و برادران جوانترش ظاهر شده و متعاقباً آنها نیز به او ایمان آوردند (اعمال ۱: ۱۴). عیسی نیز به جمیع رسولان نیز ظاهر شد. منظور پولس از رسولان، تنها آن دوازده حواری اولیۀ مسیح نبوده بلکه منظور همچنین رهبران کلیسای اورشلیم می باشد که بعدها با لقب رسول معروف شدند. عیسی مسیح، پس از قیام از مردگان مدت چند روز بر روی زمین باقی ماند. در آن مدت به کسانی که ذکرشان رفت، ظاهر گردید و پس از آن به آسمان صعود نمود. پس از صعودش به آسمان بود که عیسی به پولس ظاهر شد. به همین دلیل است که پولس رسول در اینجا می گوید آخر از همه برمن … ظاهر گردید (اعمال ۹: ۱-۹؛ ۲۲: ۶-۱۱؛ ۲۶: ۱۲-۱۸). اغلب رسولان مسیح، او را پس از قیامش از عالم اموات، با چشمان خود ملاقات کرده بودند. تجربۀ ملاقات با مسیح زنده و قیام کرده، این افراد معمولی را به گونه ای تحت تأثیر قرار داد که به چهار گوشۀ عالم رفته و به مسیح قیام کرده بشارت داده و به انجیل مسیح موعظه نمودند. تا اینجا، دو گروه از شواهد اصلی در اثبات صحت این ادعای کتاب مقدس که مسیح برخاسته است، را معرفی کردیم. گفتیم که قیام مسیح از مردگان یک حقیقت انکار ناپذیر تاریخی است زیرا که:

اولاً قبر مسیح خالی بود، و ثانیاً عیسی مسیح پس از قیامش به عدۀ بسیاری ظاهر گردید. دستۀ سوم دلایل، به زندگی و شهادت رسولان مربوط می شود. همینطور که می دانید پس از مصلوب شدن مسیح، همۀ شاگردان گریخته، خود را مخفی ساختند (متی ۲۶: ۵۶ مرقس ۱۴: ۵۰). رسولان مسیح سخت ترسیده بودند. پیشوایشان اعدام شده بود و اینک آنها نگران بودند که سربازان رومی در پی ایشان نیز آمده، آنها را دستگیر کرده، اعدام خواهند نمود. آنها خود را در منزلی مخفی کرده و درها بسته بودند (یوحنا ۲۰: ۱۹). ولی چه اتفاقی افتاد که این گروه ترسان چنان شهامت و دلیری پیدا کردند؟ چه اتفاقی افتاده بود که آنهایی که یکی روز دلشان پر از ترس و وحشت بود، روز بعد با دلیری تمام به نام عیسی مسیح موعظه می کردند؟ و در مورد پولس، چه اتفاقی افتاد که او یک روزکلیسا را مورد جفا قرار می داد و روز دیگر در تمامی قلمروی امپراطوری روم به موعظه به مسیح پرداخت؟ چه شد که زندگی و رویۀ رسولان به یکباره دستخوش چنین تغییر شگرفی شد؟ یک پاسخ ممکن به این سؤال وجود دارد: ایشان با مسیح رستاخیز کرده ملاقات کردند. و نه تنها مسیح زنده بر ایشان ظاهر گردید، او روح القدس موعود را به ایشان داد تا شاهدان او باشند (اعمال ۱: ۸؛ ۲: ۱-۴، ۱۴، ۴۱).

وبالاخره دلیل چهارم جهت قیام مسیح از مردگان اینست که از دو هزار سال پیش به این سو، میلیونها میلیون مسیحی، با مسیح زنده و قیام کرده ملاقات داشته و بوسیلۀ روح القدس حضور زندۀ عیسی مسیح را در وجود خود تجربه کرده اند. جا دارد که از خود بپرسیم: آیا مسیح در وجود من زندگی می کند؟ اگر چنین است، وجود مسیح زنده در قلب ما بزرگترین شهادت و گواهی رستاخیز مسیح می باشد! اگر پس از مرگ، رستاخیزی وجود نداشته باشد، پس مسیحیان از همه بدبختر هستند! زیرا که پس از یک عمر سختی و مشقت کشیدن و بخاطر مسیح جفا دیدن در این جهان، هیچ امیدی به دریافت پاداش درجهان آینده نخواهند داشت. اگر قیامت از مردگان وجود نداشته باشد، بهتر است انسان اصلاً مسیحی نشود! ولی از آنجا که مسیح از میان مردگان برخاسته است، می توان به او بعنوان خدا اطمنیان کرده و ایمان آورد. می توان از درستی و حقیقت تعالیمش مطمئن بود. می توانیم به او صد درصد اعتماد کرده، او را تکیه گاه زندگی خود قرار دهیم. در این صورت ایمان ما باطل نخواهد بود، زیرا که بواسطۀ ایمان به او، از همان قوتی که او را از مردگان برخیزانید و او را به دست راست خدا نشانیده است مدد خواهیم گرفت (افسسیان ۱: ۱۹-۲۱). آمین

در فیض و محبت عیسی مسیح قیام کرده باشید .

درحال حاضر، این جهان هستی «مطیع فرشتگان» می باشد. بعضی از این فرشتگان خوب و به نوبۀ خود مطیع اراده خدا هستند ولی گروه دیگری از فرشتگان برعلیه خدا تمرد ورزیده اند و در دام شرارت اسیر گردیده اند (دانیال ۱۰: ۲۰-۲۱ ؛ ۱۲: ۱ ؛ یوحنا ۱۶: ۱۱ ؛ افسسیان ۶: ۱۲). ولی خدا عالم آینده ای را که ذکر آن را می کنیم مطیع فرشتگان نساخت، چرا که آن جهان کاملاً مطیع عیسی مسیح خواهد بود. آن عالم آینده، همان ملکوت خدا می باشد که درآن مسیح بر دست راست خدای پدر خواهد نشست و در آن ملکوت تا به ابد سلطنت خواهد نمود به یک معنا، ملکوت خدا از زمان تولد عیسی مسیح شروع گردید (متی ۱۲: ۲۸ ؛ لوقا ۱۷: ۲۰-۲۱) ولی پس از آنکه مسیح مجددا به جهان باز آید، ا ین عالم به طور کامل تحت سلطۀ او قرار خواهد گرفت.

هرچند که عیسی مسیح، پسرخدا و برتر از جمیع فرشتگان است، ولی خدا او را از فرشتگان اندکی پست تر قرار داد . زمانی که عیسی مسیح برای اولین بار به جهان خاکی پا نهاد، مانند یک انسان عادی (که از فرشتگان پست تر می باشد) به میان ما آمد. ولی پس ازآن خدا، با برخیزاندن او از مردگان تاج جلال و اکرام را برسراو نهاد. و همچنین خدا او را برهمه اعمال دستهای خود گماشت و همه چیز را زیر پایهای او نهاد (افسسیان ۱: ۲۰-۲۲ ؛ عبرانیان ۱: ۱۳).  تمامی کسانی که به عیسی مسیح ایمان آورده اند در ردیف مخاطبین این مزمور قرار دارند. زیرا که خدا جلال و اکرام را به خاطر ایمان به عیسی مسیح به ما بخشیده است. یک حقیقت مهم وجود دارد  که مسیح هم اکنون صاحب تمامی قوت و قدرت درجهان می باشد. عیسی مسیح هم اکنون بردست راست خدای پدر نشسته است اینکه همه چیز تحت تسلط و قدرت او قرار دارد. ولی در عین حال می بینیم که شیطان و نیروهای روحانی شریر درجهان وجود دارند هنوز گناه در زندگی ما و در اطراف ما وجود دارد. علت این است که هر چند مسیح بر شیطان پیروز شده است. اما هنوز اجازه می دهد که شیطان و یارانش در این عالم فعالیت کنند. زمانی که مسیح بار دیگر به این جهان آید، شیطان به طور کامل نابود خواهد شد. با وجود این می بینیم که درحال حاضر علیرغم وجود شرارت و گناه در این جهان، مسیح براین عالم سلطنت می کند. زیرا مادامی که همۀ دشمنان را زیر پایهای خود ننهد، می باید او سلطنت بنماید (اول قرنتیان ۱۵: ۲۵). تنها زمانی که تمامی دشمنان مسیح زیر پایهای او قرار گرفتند است که عیسی مسیح ملکوت را به خدا و پدر خواهد سپرد (اول قرنتیان ۱۵: ۲۴).

کلام خدا در عبرانیان می گوید: اما او را که اندکی از فرشتگان کمتر شد می بینیم، یعنی عیسی را که به زحمت موت تاج جلال و اکرام بر سروی نهاده شد تا به فیض خدا برای همه ذائقۀ موت را بچشد. خدای پدر، تاج جلال را به پسر محبوب خود عیسی مسیح بخشید (فیلیپیان ۲: ۸-۹) عیسی آمد تا برای همه ذائقۀ موت را بچشد. او آمد تا با خون خود بهای گناهان انسانها را پرداخت کند. عیسی به جای ما مرد. او به عوض ما ذائقۀ موت را چشید. پس به خاطر اینکه عیسی مطیع اراده پدر آسمانی خود بود و تا به مرگ برصلیب فروتن شد و جان خود را بر صلیب فدا نمود، خدا نیز او را از مردگان برخیزانید و تاج جلال و اکرام را به او بخشید. عیسی مسیح نه تنها ما را نجات داد، بلکه او رئیس نجات ما نیز می باشد. او با زحمات و مرگ خود نجات را برای ما به ارمغان آورد وبه خاطر مرگ ورستاخیز خود، فرزندان بسیار را وارد جلال یعنی نجات و مشارکت با خدا گرداند عیسی پیشوا و رئیس ما در طریق نجات است. او راه نجات را به ما نمایان ساخت. از آنجا که او برای ما خود را فدا کرد، ما اینک به وسیلۀ ایمان به او نجات خواهیم یافت و صاحب جلال خواهیم شد.   

عیسی مسیح مقدس کننده ما انسانها است. او ما را به وسیلۀ خون پاک خود طاهر و مقدس می سازد (عبرانیان ۱۰:۱۰). به وسیلۀ ایمان به او فرزند خدا خواهیم شد (یوحنا ۱: ۱۲). زمانی که ما فرزندان خدا شدیم، طبعاً برادران و خواهران عیسی مسیح و اعضای یک خانواده روحانی خواهیم بود. از این سبب است که او عار ندارد که ایشان (ما) را برادر بخواند (رومیان ۸: ۲۹). اگر ما از نام مسیح و نجات او عار نداشته باشیم، او نیز از ما عار نخواهد داشت ولی اگر درمقابل دیگران از ایمان مسیحی خود خجل باشیم، او نیز ما را انکار خواهد نمود (متی ۱۰: ۳۲-۳۳). در مزمور ۲۲: ۲۲، عیسی از طریق داود پادشاه با ما سخن می گوید. او ما را خطاب کرده می فرماید: اسم تو (خدای پدر) را به براردان خود اعلام می کنم. پس می بینیم که عیسی مسیح ما ایمانداران را برادران و خواهران خود می نامد. عیسی مسیح از زبان نبی خویش اشعیاء نیز با ما سخن گفته، می فرماید: من بر وی (خدای پدر) توکل خواهم نمود. عیسی مسیح تا لحظۀ آخر، حتی زمانی که برروی صلیب جان می سپرد، به خدای پدر، امید و توکل داشت و خدا از این طریق به ما تعلیم می دهد که ما هم همچون مسیح بر پدر آسمانی امید و توکل داشته باشیم. او می دانست که خدا او را از مردگان قیام خواهد داد. اینک عیسی زنده و قیام کرده در حق ما می فرماید: اینک من و فرزندانی که خدا به من عطا فرمود یعنی ایمانداران را مشاهده کنید. ما ایمانداران برادران و خواهران عیسی هستیم و او ما را برای شراکت در جلال خود آماده می کند .   

فرزندان خدا، یعنی آنانی که به عیسی مسیح ایمان آورده اند درخون و جسم هستند به عبارت دیگر، ما انسانها از خون و جسم ساخته شده ایم به همین دلیل بود که مسیح به خاطر اینکه ما را نجات دهد، مجبور شد که درخون و جسم ما شراکت حاصل نماید. او برای نجات دادن ما، انسان شد و خون و جسم پوشید. او انسان شد وبرای گناهان ما انسانها مصلوب گردید تا بوساطت موت، صاحب قدرت موت یعنی ابلیس را تباه سازد (دوم تیموتائوس ۱: ۱۰ ؛ مکاشفه ۱: ۱۸). از آنجا که روز اول این شیطان بود که انسانها را به گناه و تباهی کشانید؛ او صاحب قدرت موت می باشد، زیرا که مزد گناه موت است (رومیان ۶: ۲۳). پس زمانی که عیسی مسیح به میان ما آمد و مُرد و از میان مردگان قیام نمود، ما نیز مطمئن خواهیم شد که به وسیلۀ ایمان به عیسی مسیح، می توانیم در رستاخیز او شراکت بیابیم (دوم قرنتیان ۴: ۴). مرگ و ترس از مرگ دیگر هیچ قدرتی ندارد (اول قرنتیان ۱۵: ۵۵، ۵۷). اینک عیسی مسیح آنانی را که از ترس موت، تمام عمر خود گرفتار بندگی می بودند، آزاد گرداند .چرا ما دیگر از مرگ ترسی به دل راه نمیدهیم؟ زیرا برای ایمانداران به عیسی مسیح، مرگ دری است که به آزادی و جلال و حیات جاودانی گشوده می شود. حال آنکه، برای کسانی که به مسیح ایمان ندارند، موت دروازه ای است به سوی نیستی و عذاب جاودانی درجهنم.

عیسی برای نجات فرشتگان به این عالم پا نگذاشت. بلکه او به این جهان آمد تا ما انسانها را نجات بخشید. اینک این سؤال مطرح می شود که این نجات شامل حال چه کسانی خواهد شد؟ عیسی مسیح به جهت نجات نسل ابراهیم به این جهان آمد. در اینجا، منظور نویسنده از نسل ابراهیم، فرزندان جسمانی او (قوم یهود) نیست، بکله مقصود او از نسل ابراهیم کسانی است که مانند ابراهیم ایمان آورده باشند. زیرا هر که به عیسی مسیح ایمان آورد، فرزند روحانی ابراهیم محسوب خواهد گردید (غلاطیان ۳: ۷، ۹، ۲۹).عیسی مسیح به منظور آنکه کفاره گناهان ما بشود، انسان شد، او مشابه برادران خود شد تا ایشان را نجات دهد. تنها فرق عیسی با ما این است که هرگز گناه نکرد (عبرانیان ۴: ۱۵). هرسال در روز مشخصی، کاهن اعظم برای رفع گناهان قوم بنی اسرائیل، حیوانی قربانی می کرد. هر سال رئیس کاهنان به عنوان نمایندۀ قوم پس از ذبح کردن حیوان قربانی، به حضور خدا وارد می شد و برای قوم بنی اسرائیل از خدا طلب آمرزش می نمود. رئیس کاهنان لازم بود فردی از افراد قوم باشد تا بتواند به عنوان نمایندۀ آنها به حضور خدا وارد شود، به همین ترتیب هم عیسی مسیح لازم بود ابتدا انسان می شد تا بتواند کفارۀ گناهان قوم را بکند. زیرا فقط یک نفر انسان می تواند نماینده انسان دیگر باشد.

عیسی رئیس کهنه ای کریم و امین بود. او رئیس کهنه ای کامل و پاک و بی گناه بود. به هیمن دلیل بود که می توانست بدون هیچ مانعی به نزد خدا رفته، به خاطر ما شفاعت کند. او انسان کامل و کاهنی کریم و رحیم بود. او همدرد ضعفهای ما شده بود (عبرانیان ۴: ۱۵). عیسی بره یا قوچ و بزی قربانی نکرد بلکه قربانی او به جهت گناهان ما، جان خودش بود. او با خون خود یک قربانی کامل و پاک و بی ملامت را به پدر تقدیم نمود. و از آنجا که قربانی او بهترین و کامل ترین قربانی بود، خدای پدر آن را به طور کامل قبول نمود و بدین ترتیب بود که او توانست که با خون خود یک قربانی کامل و کفارۀ گناهان ما شود (رومیان ۳: ۲۴-۲۵). کسانی که خود رنج دیده باشند، قدرت تسلی دادن و کمک کردن و ابراز همدردی با افراد رنجیده را دارا می باشند. پس اگر امروز رنج می بریم و در سختی و زحمت قرار داریم، به یاد داشته باشیم که عیسی مسیح شریک دردهای ماست. او امروز با ماست و ما را در زحمات و رنجهای ما یاری خواهد داد. او به ما کمک میکند که سختیها را تحمل کنیم و استقامت به خرج دهیم. او ما را یاری خواهد کرد و به ما آرامش و سلامتی روحانی و خوشی درونی عطا خواهد نمود (دوم قرنتیان ۱: ۳-۵).

پس متوجه می شویم که عیسی مسیح از هر نظر نجات دهنده و رئیس کهنه کامل می باشد. او میان ما و خدا صلح و سلامتی برقرار کرد (رومیان ۵: ۱) و گناهان ما را با خون خود کفاره نمود. به خاطر این کار عظیم اوست که ما با خدا آشتی داده شده ایم و در نظر او عادل کرده شده ایم (رومیان ۳: ۲۴). ولی کار عظیم مسیح به اینها منحصر نمی شود! از انجا که عیسی مسیح  وسوسه  شد و زحمت کشید و بی گناه ماند، اینک او قدرت دارد که ما را در وسوسه ها و سختی هایمان یاری دهد. پس بیایید این منجی عظیم و محبوب و رحیم و کریم خود را با تمام دل و جان و قدرت خود حمد و سپاس گفته او را محبّت و ستایش کنیم و با ایمان به این شاهکار پدر آسمانی برای رهایی ما از چنگال شیطان و روحهای خدمتگذار او ، روزانه با عیسی مسیح راه رویم و در او زیست کنیم . آمین

هر آرزویی دارید در کریسمس بخواهید چون در این روز بالاترین محبت را به ما پدر انجام داد . پس قدرت محبت در این روز به مراتب بالا تر است

برای جواب به اين سؤال می‌توان گفت که ما در مسيحيت تابع احکام مذهبی نيستيم، به همين علت، روزه مسيحی در زمان و تحت قوانين مذهبی خاصی صورت نمی‌گيرد. ايمانداران مسيحی آزاد هستند که در هر زمان، با هدايت روح خدا، بطور انفرادی يا دستجمعی، برای يک روز يا روزهای متعدد، و يا حتی برای چند ساعت، روزه بگيرند. ضمناً در روزه مسيحی می‌توان از يک يا چند وعده غذا صرف ‌نظر کرد و يا حتی از خوردن بعضی مواد غذائی خودداری نمود. هدف اصلی روزه مسيحی اينست که با فروتنی به خدا تقرب جوئيم و هدايتهای او را بطلبيم و اوقاتی را در دعا و مناجات در حضور او بسر ببريم. کلام خدا در کتاب اشعياء نبی فصل پنجاه و هشتم، آيات شش تا نه می‌فرمايد: «مگر روزه‌ای که من می‌پسندم اين نيست که بندهای شرارت را بگشاييد و گره‌های يوغ را باز کنيد و مظلومان را آزاد سازيد و هر يوغ را بشکنيد؟ مگر اين نيست که نان خو…

د را به گرسنگان تقسيم نمايی و فقيران رانده شده را به خانه خود بیاوری و چون برهنه را ببينی او را بپوشانی و خود را از آنانی که از گوشت تو می‌باشند مخفی نسازی؟ آنگاه نور تو مثل فجر طالع خواهد شد و صحت تو بزودی خواهد روييد و عدالت تو پيش تو خواهد خراميد و جلال خداوند ساقه تو خواهد بود. آنگاه دعا خواهی کرد و خداوند تو را اجابت خواهد فرمود و استغاثه خواهی نمود و او خواهد گفت که اينک حاضر هستم». در مورد روزه مسيحی، لازم است بدانيم که بمنظور صواب و رياضت، و يا بدست آوردن دل خدا و نجات از گناه، بجا آورده نمی‌شود زيرا با ريخته شدن خون مسيح بر صليب و مرگ و دفن و قيام او از مردگان، نجات از گناه و طريق راه يافتن انسان به حضور خدا، مهيا گرديده است. پس چرا روزه می‌گيريم و از خوردن و يا نوشيدن پرهيز می‌کنيم؟ مختصراً، بعضی از دلايل روحانی روزه مسيحی را با شما در ميان می‌گذاريم. روزه کمک می‌کند که: ١- دل ما در حضور خدا نرم و فروتن باشد. ٢- به صدا و هدايت و حضور خدا حساس باشيم. ٣- نفس سرکش ما ضعيف و سرکوب باشد. ٤- پرستش و دعای مسيحی ما قویتر و مؤثرتر باشد. و بألاخره، روزه مسيحی کمک می‌کند که ياد بگيريم از خودخواهی انسانی دوری نموده و ازخودگذشتگی داشته باشيم، و بيشتر قدر و ارزش فداکاری عظيم و کفاره بی‌نظير عيسی مسيح را درک کنيم. در مورد روزه مسيحی، به اين نکته هم بايد توجه داشت که از هرگونه ظاهرسازی و ريا و خودنمائی بايستی به دور باشد. خداوند و منجی ما عيسی مسيح به شاگردان خود فرمود: «وقتی روزه می‌گيريد مانند رياکاران، خودتان را افسرده نشان ندهيد. آنان قيافه‌های خود را تغيير می‌دهند تا روزه ‌دار بودن خود را به رخ ديگران بکشند. يقين بدانيد که آنها اجر خود را يافته‌اند! اما تو وقتی روزه می‌گيری به سرت روغن بزن و صورت خود را بشوی تا مردم از روزه تو باخبر نشوند بلکه فقط پدر تو که در نهان است آنرا بداند و پدری که هيچ چيز از نظر او پنهان نيست اجر تو را خواهد داد» (انجيل شريف، متی فصل ششم، آيات شانزده تا هجده).

این كه اغلب مسلمانان به خود اجازه نمی دهند كه درباره  امكان ترك اسلام   فكر كنند ، خیلی نامعقول بنظر میرسد.انها ترجیع می دهند این گونه فكر كنند كه كسانی كه از اسلام بریده اند بوسیله اژانس های یهود به انها پول داده شده است.تا این حقیقت را بپذیرند كه انسان ها  ازادی اندیشه دارند وبعضی ممكن است فكر كنند كه اسلام دین مورد نظر  انها نیست.
اینها دلایل من برای ترك اسلام هستند:
تا چند سال پیش من فكر می كردم كه ایمان من به اسلام كوركورانه نیست بلكه نتیجه سالها بررسی وتحقیق است.درحقیقت من كتاب های زیادی كه بوسیله كسانی نوشته شده بودند كه من افكارشان را قبول داشتم، درباره اسلام خوانده بودم واعتقاد  راسخ داشتم كه حقیقت را یافته ام.تمام تحقیقات پیش انتخاب شده ام ایمانم  را تایید می كرد.مانند بقیه مسلمانان معتقد بودم برای دانستن هرچیز باید به منابع اولیه مراجعه كنم .والبته منابع اسلام قران وكتبی است كه بوسیله محققین مسلمان نوشته شده است.بنابراین احساس می كردم نیازی به اینكه حقیقت را در جای دیگر بجویم نیست چراكه مطمین بودم حقیقت را یافته ام.  مسلمانان می گویند:طلب العلم بعد الوصول المعلوم مذموم.یعنی بررسی علم بعد از رسیدن به یقین نكوهیده است.
البته این عقیده ای احمقانه است.ایا اگر ما بخواهیم درباره یكی ازاین ایین های دینی خطرناك تحقیق كنیم فقط كافی است ببینیم رهبر این ایین وپیروانش چه می گویند؟ایا عاقلانه تر نیست دامنه تحقیقاتمان را گسترش بدهیم وببینم دیگران درباره انها چه میگویند؟به سراغ منابعی برویم كه موضوعات را علمی بررسی می كنند چرا كه دانشمندان مومنان نیستند انها چیزهای را كه به ان ایمان كوركورانه دارند، نمی گویند.دانشمندان مدارك را نقادانه بررسی می كنند.این با مشی مذهبی كه برپایه ایمان وباوراست خیلی تفاوت دارد.
فكر می كنم اشناییم با ارزش های انسانی غرب مرا حساس تر كردواشتیاقم رابرای آزادی ا ندیشه، دمكراسیبرابری و حقوق انسان برا نگیخت. بعد ازاین وقتی كه قران را می خواندم آن را با ارزش های انسانی نو یافته ام مغایر می دیدم  .من وقتی اموزه هایی مثل انچه درپی می آید می خواندم غمگین می شدم.
سورة انعام /90
توبه آنان كه پس از  ایمان آوردن كافرشدند وبر كفرشان افزودند پذیرفته نخواهد شد واینان گمراهانند.
نحل/106-108
كسی كه پس ازایمان به خدا كافر میشود( نه اینكه اورا به زور واداشته اندوحال انكه دلش به ایمان باقی است)بلكه انانكه دردلشان را بركفر گشوده اند مورد خشم خدایند وعذابی بزرگ برایشان مهیاست.
این برای این است كه انها دنیا را بیش از آخرت دوست دارند و خدا مردم كافر را هدایت نمی كند.
خدا بردل وگوشها وچشمهایشان مهر نهاده وخود نمی دانند.

ممكن است فكر كنید این مجازات های دردناك مربوط به آخرت است.اما محمد فرمان داده این انسان ها مجازاتشان را در همین دنیاباید بینند:
صحیح بخاری جلد6 كتاب 61 حدیث 577:
من از پیامبر شنیدم كه فرمود: در آخرزمان جوانانی با افكار وعقیده های احمقانه پیدا می شوند،انها خوب حرف می زنند اما انها همانند تیر كه ازكمان می رود از اسلام خارج می شوند،ایمانشان از گلویشان رد نمی شود.پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان ،درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود.
صحیح بخاری جلد4 كتاب 63 حدیث 260:
علی چند نفر را سوزاند وقتی خبر به ابن عباس رسید گفت:اگر من جای او بودم انها را نمی سوزاندم زیرا پیامبر فرموده هیچ كس را مانند   خداوند مجازات نكنید.اما بدون شك انها را می كشتم چون پیامبر فرموده:هرمسلمانی كه از دین بر گردد باید كشته شود.
برگزیده سنن ابوداوود كتاب  38 حدیث4349:
عبدالله ابن عباس روایت می كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می گفت او را نهی می كرد اما او دست بر نمی داشت .یك شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجری بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد.فردای انروز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند می دهم وبحق خودم سوگند می دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستادوگفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می گفت وشما را انكار میكرد من اورا نهی كردم اما فایده ای نداشت .او همسر من است ومن ازاو دو پسر همچون مروارید دارم.دیشب كه دوباره شروع كرد خنجری درشكمش فرو كردم واوراكشتم .پیامبر فرمود من شهادت می دهم كه نباید هیچ خون بهایی برای او پرداخت .
من احساس میكردم كه داستان بالا یك مانیفیست غیر عادلانه است.محمد ازمجازات قاتل یك زن حامله وطفل بدنیا نیامده چشم پوشی می كند ،زیرا قاتل گفته كه مقتول به پیامبر دشنام داده است .

(اعراب با كنیزان بدون ازدواج هم خوابه می شدند. قران این سنت را تاییدكرد .احزاب/52: بعد از این هیچ زنی برتوحلال نیست ونیز زنی به جایشان اختیاركردن،هرچندتواز زیبایی او خوشت آید،مگر زنانی كه به غنیمت بدست تو افتد.
نسا/24:نیز زنان شوهر دار برشما حرام شده اند مگر انانكه به تصرف شما در امده اند.
محمد خود نیز باماریه كنیز حفصه بدون ازدواج هم خوابه شد)

بخشیدن قاتل بخاطر این كه قاتل گفته، مقتول به پیامبر دشنام داده غیر قابل قبول است.اگر قاتل برای نجات   خود از مجازات دروغ گفته باشد چه؟ این داستان درباره عدالت محمد چه می گوید؟درطول 1400 سال چند مرد با استناد به این حدیث از مجازات كشتن زنان بی گناهشان فرار كرده اند؟
یكی دیگر. سنن ابوداوود/كتاب 38 حدیث4349:
علی بن ابوطالب روایت می كند: یهودیی به پیامبر دشنام داد. مردی بااوگلاویز شد تا اورا كشت .محمد اعلام كرد كه او خون بها ندارد.
این اسان نیست كه این داستان ها راكسی بخواند وتكان نخورد. این غیرقابل قبول است كه این داستانها ساختگی باشند .چرا مؤمنین،كه می كوشند پیامبر را مهربان و با ترحم نشان دهند، برای پیامبرشان این داستانها را ساخته اند كه اورا حاكمی بی رحم نشان می دهد؟
من دیگر نمی تواستم این رفتار ظالمانه را  باكسانی كه اسلام را نیاورده اند، بپذیرم. ایمان یك امر شخصی است. من دیگر نمی توانستم بپذیرم كه مجازات كسانی كه به اسلام انتقاد دارند مرگ است.ببینید محمد باكسانی كه ایمان نمی آوردند چگونه رفتار می كرد.
سنن ابوداوود/كتاب 38 حدیث 4359:
عبدالله ابن عباس روایت می كند: مجازات، كسانی كه با خدا وپیامبرش می جنگند وبا نیرو وقدرتشان درزمین شرارت می كنند، اعدام،مصلوب كردن،یا بریدن دست وپا از جهت مخالف(مثلا دست راست وپای چپ)،ویا تبعید (بیشترین  بخشش در مورد مشركین ) است.حتی اگر  قبل از دستگیری توبه كنند این مانع اجرا مجازاتی كه شایسته آنندنمیشود.
چگونه پیامبر خدا انسان هایی كه درمقابل پذیرش او مقاومت می كنند مصلوب یا ناقص العضو می كند؟ آبا این چنین شخصی می تواند پیامبر خدا باشد؟ چه بهتر بود كه او مردی اخلاقی تر ودارای شهامت اخلاق و تحمل مسؤلیت بود.
من این حقیقت را نمی توانم بپذیرم كه محمد در یك روز 900 یهودی را كه در حمله ای كه خود شروع كرده بود اسیر وسپس قتل عام كرد.
سنن ابوداوود كتاب38 حدیث4390
عطیه القریضی  روایت میكند: من درمیان اسیرانی بودم كه از بنی قریضه دستگیر شده بودند.انها مارا آزمایش می كردند هركس موی زهارش در آمده بود میكشتند و هركس در نیامده بود نمی كشتند . من موی زهارم در نیامده بود مرا نكشتند.

هم چنین من این روایت را تكان دهنده یافتم
سنن ابوداوود كتاب38 حدیث4396:
جابر بن عبدالله روایت می كند: دزدی را نزد پیامبر آوردند فرمود اورا بكشید. گفتند یا رسول الله او مرتكب دزدی شده . پس فرمود: دست اورا ببرید. پس دست راستش را قطع كردند. بار دیگر همان دزد را نزد پیامبر آوردند فرمود او را بكشید گفتند یا رسول الله او مرتكب دزدی شده پس فرمود پای اورا قطع كنید.پای چپش را قطع كردند. بار سوم اورا   نزد پیامبر آوردند فرمود او را بكشید گفتند یا رسول الله او مرتكب دزدی شده پس فرمود دست اورا قطع كنید. دست چپش را قطع كردند. بار چهارم او را نزد پیامبر آوردند فرمود او را بكشید گفتند یا رسول الله او مرتكب دزدی شده پس فرمود پای اورا قطع كنید.پس پای راستش را قطع كردندبار پنجم او را نزد پیامبر آوردند فرمود او را بكشید. بنابراین  ما اورا بردیم وكشتیم واوراكشیده ودر چاهی انداختیم وروی او سنگ ریختیم.
بنظر می رسد محمد قبل از شنیدن قضیه حكم می كرده است. وهم چنین با قطع دست یك دزد هیچ راهی غیر از گدایی برای او نمی ماند . همچنین با بدنام شدن بعنوان یك دزد مردم از او متنفر می شوند.وتنها راه امرار معاش برای او دزدی می ماند.
بعد از سالها زندگی درغرب و دیدن انسانیت ومهربانی از پیروان دیگرادیان یا بی دینان كه مرا دوست می داشتند ومرا بعنوان دوست می پذیرفتند و مرا در قلب و زندگیشان جای می دادند دیگر نمی توانستم بپذیریم كه این احكام كه در قران آمده سخنان خدا هستند.
مجادله/22:
نمی یابی مردمی را كه به خدا وروز قیامت ایمان آورده اند ولی با كسانی كه با خدا وپیامبرش مخالفت می ورزند دوستی كنند هرچند آن مخالفان پدران یا برادران یا فرزندانشان یا قبیله انها باشند.
ال عمران/118-120:
ای كسانی كه ایمان اورده اید، دوست وهمرازی جزهم كیشان مگیرید، كه دیگران از هیچ فسادی در حق شما كوتاهی نمی كنند و خواستار رنج شمایند و كینه توزی از گفتارشان اشكار است و ان كینه كه در دل دارند بیشتر از ان ست كه بر زبان می اورند. آیات را برایتان اشكار كردیم اگر عاقل باشید.
اگاه باشید شما انانرا دوست دارید وانان شمارا دوست ندارند. شما به همه این كتاب ایمان اورده اید . چون شما را ببینند گویند : ایمان اورده ایم چون به خلوت روند از كینه انگشت بدهن می گزند . بگو بمیرید هر اینه خدا انچه در دل دارید اشكار می كند .
اگر خیری بشما رسد اندوهگین شوند واگر مصیبتی رسد شاد شوند اگر برد بار باشید از مكرشان در امانید كه خدا برهمه چیز احاطه دارد.
مائدة/51:
ای كسانی كه ایمان آورده اید یهود ونصارا را به دوستی نگیرید .انان دوستان همدیگرند. هركس از شما انها را به دوستی گیرد در زمره انهاست وخدا ستمگران را راهنمایی نمی كند.
من گفته های بالا را بی پایه یافتم. شاهد من بحران بوسنی و كوسوو است؛ زمانی كه كشورهای مسیحی برای آزادی مسلمانان با یك كشور مسیحی جنگیدند. تعداد زیادی دكتر یهودی داوطلبانه به پناهندگان كوسوو كمك می كردند. علیرغم این حقیقت كه در جنگ دوم جهانی مسلمانان البانیایی طرف هیتلر را گرفتند واورا در كشتار همگانی یهود كمك كردند. برمن معلوم شده است كه مسلمانان بوسیله انسان هایی كه پیامبر ما از ما خواسته كه از انها نفرت داشته باشیم ، خود را از ازانها جدا كنیم، انها را بزور براه خود بیاوریم ویا انها را بكشیم یا مطیع خود كنیم واز انها جزیه بگیریم، پذیرفته شده اند. چه احمقانه است! چه رقت انگیز است! چقدر غیر انسانی است! تعجب نیست كه این همه نفرت غیر قابل باور از غرب و یهود در میان مسلمانان وجود دارد. این محمد بود كه تخم كینه ونفرت وبی اعتمادی از غیر مسلمین را دردل پیروانش كاشت. مسلمانان با این همه پیام نفرت كه از زبان خدا در قران است چگونه می توانند با دیگر ملیت ها معاشرت كنند؟
بسیاری از مسلمانان به كشورهای غیر مسلمان مهاجرت كردند و با آغوش باز پذیرفته شدند. بسیاری وارد سیاست شده وجزء نخبگان حاكمیت شدند. ما از تبعیض در كشورهای غیر مسلمان رنج نمی بریم. اما ببینید پیامبر خدا در مورد رفتار با غیر مسمانان وقتی ما در اكثریت هستیم چه می گوید:
توبه/29:
با كسانی از اهل كتاب كه به خدا و روز قیامت ایمان نمی اورند و چیزهایی كه خدا وپیامبرش حرام كرده اند برخود حرام نمی كنند و دین حق را نمی پذیرند جنگ كنید تا انگاه كه به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
همچنین این ایات را مغایر با وجدان یافتم .من همه انساتها را دوست دارم و ارزو دارم دراین دنیا همه خوشحال باشند و در دنیای دیگر بخشیده شوند. اما پیامبر بمن امر می كند كه برای غیر مسلمین حتی اگر پدر و مادر من باشند و مرا دوست داشته باشند ، طلب بخشش نكنم.
توبه/119
این برای پیامبر ومومنین شایسته نیست كه برای مشركین طلب بخشش كنند حتی اگر خویشاوندشانباشند…..
قران و احادیث پر از این گونه آیات  ظالمانه است كه برای من دلیل روشنی براین است كه محمد پیامبر نیست بلكه  رهبر یك آیین افراطیاست. فشار آوردن به مردم كه خویشاوندانشان راتقبیح كنند كار ایین های افراطی است. اویك شارلاتان بود كه اشكارا و با قدرت دروغ می گفت ومردمان ساده ان عصر او را باور می كردند. بعد نسلهای بعد این دروغ ها را منتقل كردند. فیلسوفان ونویسندگان پرورش یافته دراین جو دروغ و خوش ظاهر، انها را زینت داده وبه انها اعتبار دادند. اما وقتی به اصل این مذهب رجوع می كنی و قران و احادیث را می خوانی ، متوجه می شوی انها غیر ازمقداری یاوه گویی چیزیی نیستند. مولوی رومی  یك عارف وشاعر بزرگ بود. او سعی كرد كه به اسلام معنی عارفانه ،كه فاقد آن بود، بدهد اما آنچه مولوی می گوید افكار مولوی است. قران فاقد معانی عرفانی است. ایین و عقیده محمد كاملا بنیادگرایانه است. چرا مولوی،عطار سهروردی و دیگر عارفان سعی می كردند به آیات بی معنی قران معنای عارفانه دهند چون بعنوان فرزندان اسلام  تربیت شده بودند. از طرف دیگر ، برخلاف اغلب متفكرین مكتب عقلانی (راسیونالیست ها)مانند رازی ، نمی توانستند علیه اسلام اظهار نظر كنند ، چون اسلام در ضمیر ناخود آگاهشان بود. هیچ چیز از بریدن از اسلام برایشان سخت تر نبود. این در حقیقت قوی ترین مخدر است اگر از ایام طفولیت در  یك شخص نهادینه  شود.  برای  مغز های بزرگ این مردم باهوش غیر ممكن بود كه وجه خاكی قران را بپذیرند. بنابراین می كوشیدند برای ایه های بی معنی قران معانی دیگری پیدا كنند. اینگونه انها مذهبی جدید بوجود آوردند كه با انچه محمد فكر می كرد متفاوت بود.این مذهب برای عقل های انها دلپذیرتر بود.
بنابرین ما دو نوع اسلام داریم.یكی اسلامی كه سعی شده به ان معانی عارفانه داده شود واسلام دیگری كه هر نوع تفسیر برآیات رارد می كند. اغلب مسلمانان  از این نوع اسلام كه بوسیله وهابیون سعودی تبلیغمی شود، پیروی میكنند. البته تعداد بی شماری فرق گوناگون اسلامی وجود دارند كه هركدام ایات قران را طبق تمایل و هوس خود تفسیر می كنند و دیگران را مرتد و رافضی می خوانند وبرای قبولاندن عقاید حقه خود در باره اسلام ناب بدیگران، مبارزه وجنگ راه می اندازند.
بهر حال اسلام حقیقی اسلامی نیست كه فلاسفه وعرفاء استنتاج كرده اند، بلكه اسلام حقیقی ان چیزی است كه در قران است و بنیاد گرایان وتروریست های اسلامی می گویند. اسلام واقعی حقوق زنان را نادیده می گیرد، به مرد این اجازه را می دهد كه زنانش را كتك بزند، برای اقلیت های غیر مسلمانان جزیه مقرر میكند ،می خواهدبا مطیع كردن غیر مسلمانان بر دنیا مسلط شود وفرمان جهاد وكشتار غیر مسلمانان را تا پیروزی كامل اسلام در جهان می دهد.
جدایی من از دین اسلام بخاطر رفتار بد مسلمانان نیست  بلكه بخاطر آموزش های بد كتاب مقدس و بنیانگزار ان است. بسیاری از جنایات وظلم هایی كه با خشونت توسط مسلمین طی قرن های متمادی انجام شده بسسب آموزش های قران و سنت بوده است. بدین علت من اسلام را بخاطر اعمالی كه مسلمین انجام می دهند محكوم می كنم. هر نوع تلاش برای انسانی كردن اسلام وقت هدر كردن است . و قران مانعی هرراه هر نوع رفرم است .دشمن اسلام است وان هدف حمله من است. با اینكه من می دانم مورد كینه بنیاد گرایان قرار دارم و زندگیم در خطر است ، به مبارزه خود ادامه می دهم. زیرا می دانم با ریشه كردن اسلام ما می توانیم دنیا را از خطر فاجعه ای كه دور سر ما است و ممكن است از جنگ اول و دوم جهانی فاجعه بارتر باشد جلو گیری كنیم. نابودی اسلام آوردن صلح،  انسانیت ، دمكراسی ، مدنیت وكامیابی ده دنیای مسلمانان است

هدف خدا از آفرینش انسان:   هدفخداوند از آفرینش انسان این بود که خانواده خود را کثیر گرداند. بخشندگی وسخاوت
خداآن را ایجاد میکرد که خداوند انسان را به شباهت خود بیافریند. خداوند به انسانارادۀ آزاد و قدرت تصمیم گیری و  حکمرانی عطا فرمود. انسان نه از لحاظظاهر بلکه از لحاظ عاطفه و احساسات و محبت شبیه خدا آفریده شدهاست.
گناه و سقوط انسان:طبق ِارادۀ آزادی که خداوند در انسان قرارداده  بود  همچنین  یک صندوق رأی هم  باید وجود می داشت و خداوند درختی را درباغعدن قرار داده بود که انسان در خوردن از آن از سوی خدا منع شده بود و این در واقعدموکرات بودن خداوند  را نشان می دهد. که خداوند انسان را آزاد آفرید و به  وی حقانتخاب داده  بود. اما متأسفانه شیطان که سابقاً به دلیل شورش علیه حقیقت و بااستفاده از ارادۀ آزادی که داشت از منزلت و مقام خود سقوط کرده بود با فریب انسان وترغیب وی( حوا) برای خوردن از آن درختی که خدا منع کرده  بود سعی کرد علیه مخلوقدستِ خدا عمل کند. و انسان هم با سرپیچی از قانون خدا در واقع با رای خود از منزلتو مقامی که در حضور خدا داشت سقوط کرد. این سقوط باعث یک مرگ روحانی در انسان شد واین مرگ روحانی به معنای عدم توانایی انسان برای برقراری ارتباطی زنده باخداوند شد. انسان در واقع عملاً و قانوناً حکومت و قدر ت خود را به شیطان داد. نتیجه این سقوطسردرگمی انسان را در بر داشت. انسانی که تا قبل از گناه می توانست به راحتی با خداارتباط برقرار کند و با وی مشارکت داشته باشد. بعد از گناه و سرپیچی انسان از خدالعنت وارد زندگی انسان شد و چون خدا قدّوس است و انسان گناهکار، امکان ایجاد رابطهوجود نداشت. و خداوندِ محبت به انسان وعده ای داد که بوی نجات از آن به مشام میرسید. وعده ای که ظهور یک نجات دهنده را ندا می داد. کسی که می بایست سر شیطان وقدرت مرگ را می کوبید. اما طبق قانون خداوند گناه بهایی دارد که باید پرداخته میشد. خداوند می بایست قانوناً این حیات از  دست رفته را  دوباره احیا می کرد.
نقشه نجات خداخدا که سرشار از محبت و بخشندگی ست برای نجاتانسان سقوط  کرده  نقشه ای تدوین کرد. برای اجرای آن نقشه خداوند شخصی به نام ابرامرا فرا خواند با وی عهد بست که نسل او را کثیر و مبارک گرداند و از طریق نسل او همهاقوام جهان  برکت خواهند یافت که این برکت عظیم هدیه  خدا و نجاتی است که برایانسان در نظر دارد. خداوند  با وعده ها امید  را در ابرام زنده کرد و ابرام نیز باایمان آن را پذیرفت در حالی که هنوز هیچ فرزندی نداشت. سپس خداوند نام ابرام را بهابراهیم تغییر داد که به معنای «پدر امتها» می باشد. بعد از تقریباً بیست و پنج سالاز وعده خدا ابراهیم که صد ساله و همسرش سارا که نود ساله بودند و بدن آنها تقریباًمرده بود را فرزندی بخشید. بدین ترتیب وعده خدا به طور معجزه آسا به ظهور رسید تانقشه عظیم خداوند همچنان به پیش رود سپس خداوند از طریق نسل ابراهیم قومی به وجودآورد و آن را اسراییل نامید. نام یکی از فرزندان اسحاق یعقوب بود که صاحب دوازدهفرزند شد و سپس خداوند نام یعقوب را به  اسراییل تغییر داد که به معنای « مقدس شده» می باشد. این قوم بعدها به مصر کوچ کردند و در آنجا کثیر شدند. اما فرمانروای مصرآنها را به بردگی گرفت.
بعد از تقریباً چهارصد و پنجاه سال بردگی خداوند آنها را بادستی نیرومند و با معجزات به وسیله موسی بیرون آورد. اما قومی که برای نسلها در مصرمانده بودند، آداب و رسوم مصریان را فرا گرفته بودند. و فرهنگ بت پرستی در بین آنهارسوخ کرده بود. خدا  از طریق موسی شریعت را به آنها داد. و این شریعت آنها را ازهمه آداب و رسوم مصریان منع می- کرد و با این قوانین، قوم اسراییل از دیگر اقوم بتپرست تقدیس می شد. اما در کل، شریعت به ما نشان می دهد که حد اقل استاندارد خدابرای درست زیستن چیست واینکه هر انسانی بداند که نسبت به این استانداردها گناهکاراست. و از جلال خدا قاصر آمده است. طبق بعضی از قوانین شریعت برای هر گناهی کهسهواً انجام می شد باید با قربانی کردن حیوانی کفاره می شد که قادر نبود حسمحکومیّت را  بردارد. انسان برده گناه شده بود و قدرت گناه بدون خواست انسان برزندگی انسان حکمرانی می کرد. نتیجۀ گناه روز به روز بدتر می شد و انسان به دلیلسقوط از جایگاهش قادر نمی بود که قوانین شریعت را به جا آورَد. و قوم اسراییل برایهزاران سال، نقشه نجات انسان وکلام خدا را به دوش میکشیدند.
هنگامی که در اسراییل حکومت پادشاهی تأسیس شد خداوند وعدهفرمود که نجات دهنده از نسل داود خواهد آمد، از باکره تولد خواهد شد، در بیت لحممتولد خواهد شد و جان او قربانی گناه خواهد شد. اما این امر چندان هم آسان نبود. این قوم صاحبِ وعده سالها با شیطان دست و پنجه نرم می کردند. و یا در جنگ بودند ویا به اسارت برده می شدند. اما هر بار انبیایی ظهور می کردند و وعده آمدن منجی رادر اذهان قوم زنده  می کردند. و برگهای تاریخ این قوم روز به روز ضخیم تر و کهنه ترمی شد که همه در تاریخِ ایّام پادشاهان اسراییل مکتوب است. اما همچنان وعده خدا پابر جا بود. تا اینکه فرشته خداوند بر دختری باکره، مریم نام ظاهر شد و تولّد نجاتدهنده را از طریق وی اعلام کرد. تا پیشگویی کلام خدا در اشعیا 7: 14 به وقوعبپیوندد. آخرین نبی عهد عتیق یعنی قبل از مرگ و قیام عیسی مسیح، یحییِ تعمید دهندهبود که ظهور منجی را به مردم موعظه می کرد و این هم پیشگویی دیگر کتاب مقدّس می بودکه در کتاب اشعیا نبی باب 3:40-4 به آن اشاره می کند. یحیی  راه را برای خداوندعیسی مسیح مهیا می کرد.
تولّد عیسی مسیح
تا اینکه سر انجام وعدۀ عظیم خدا به وقوع پیوست. نوری عظیم درتاریکی درخشید.پادشاهی متولّد شد که پادشاهی او ابدی می باشد. کاهنی متولد شد کهبرای ما یک بار برای همیشه باید قربانی گناه را می گذراند. گناهانی که قرنها بر رویدوشِ بشریّت سنگینی می کرد. و نتایج آن دامنگیر همه خلقت شده بود. خلقتی که در دردیهمچون درد زایمان به خود می پیچید. محبت عظیم خدا و کلام نجات بخش او جسم پوشید. یوحنا 1:1 .
این است داستان نجات دهنده ما،عیسی مسیح.بعد از ملاقاتفرشته خداوند با مریم و مژده ظهور منجی از طریق وی سرانجام نجات دهنده چشم به جهانِتاریک گشود. جهانی که تاریخ آن دستخوش تولد عیسی مسیح شد. خدا در جسم انسانی خود راآشکار کرد. کولسیان 2 :9« زیرا الوهیّت به طور كامل در مسیح مجسم شد» از آنجایی کهانسان در اثر گناه شناخت خود را از خدا از دست داده بود. خدا در جسم انسانی یا( فراباشنده ) در بُعد تاریخ ظاهر شد تا انسان درک درستی از خالق خود داشته باشد وبتواند راه گم شده خود را پیدا کند. عیسی مسیح فرمود هر کس مرا دیده پدر را دیده وهر کس به من ایمان آورد به فرستنده من ایمان آورده است. یوحنا 9:14-11 .
مرگ عیسی مسیحاز آنجایی که انسان در اثر سرپیچی از خدا،حاکمیّت خود را به طور قانونی به شیطان سپرده بود. بنابراین دچار یک مرگ روحانی شدهبود. و انسان باید به طور قانونی حیات از دست رفته خود را بدست می گرفت. خدا نمیتوانست با قدرت عظیمش این حاکمیّت را پس بگیرد. چون اگر این موضوع ِاعمال می شد خداقانون خود را زیر پا می گذاشت. و همچنین انسان از دست داده بود، انسان نیز باید پسمی گرفت. بنابراین خدا انسان شد تا به نمایندگی از انسان تمام بهای گناهان راپرداخت کند. عیسی مسیح با انجام معجزاتِ بسیار، مسیح بودن خود را ثابت کرد. و خودعیسی مسیح بارها اعلام کرد که باید در راه گناهان بسیاری بمیرد. مرقس 10 : 32-34 « عیسی و شاگردان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش شاگردان حركت میکرد. شاگردانمتحیّر بودند و کسانیکه از عقب آنها می آمدند، بسیار می ترسیدند. عیسی دوازده شاگردخود را به كناری برد و دربارهٔ آنچه كه می باید برایش اتّفاق افتد، با آنها شروع بهصحبت كرد  ۳۳و به آنها فرمود: «ما اكنون به اورشلیم می رویم و پسر انسان به دستسران كاهنان و علما سپرده خواهد شد. آنها او را محكوم به مرگ خواهند كرد و به دستبیگانگان خواهند سپرد.  ۳۴(متّی 20:20-28) آنها او را مسخره خواهند نمود و به رویشآب دهان خواهند انداخت، او را تازیانه خواهند زد و خواهند كشت، امّا پس از سه روزدوباره زنده خواهد شد.» اما سر انجام زمان فرا رسید، وی بدست رومیان سپرده شد کهکشته شود.
اما پیلاطس، فرماندار رومی وقتی از عیسی مسیح بازجویی نمود اعلامداشت که در وی هیچ گناهی نمی بیند واین مرا به یاد عهد عتیق می اندازد زمانی هم کهدر عهد گذشته گوسفند و یا گاوی را برای قربانی می آوردند، آن گوسفند برای آنکهسلامت و بی عیبی آن ثابت می شد باید مدتی در محلی نگهداری می شد تا از سلامت آناطمینان حا صل می کردند. و عیسی مسیح نه تنها بوسیله پیلاطس بلکه بوسیله هیرودیس همباز جویی شد ودر او عیبی یافت نشد. تا پیشگویی اشعیا نبی به وقوع بپیوندد که فرمود: هر چند در او حیله ای یافت نشد اما خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده بهدردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت. اشعیا:4:53-12.در اینجا بهاهمیّت مرگ عیسی مسیح پی می بریم. او تمام سندهایی را که علیه ما بود بر صلیب خودمیخکوب کرد. کولسیان 14:2 . سندهایی که گناهان و محکومییت ما را شاهد بودند. همهآنها بر صلیب عیسی مسیح میخکوب شد.
زمانی تمام قدرتهای تاریکی بر انسان حکمرانی می کردند امامسیح ما را از چنگ نیرومند ظلمت رهانید و به پادشاهی خود منتقل ساخت. کولسیان 1: 13. وقتی انسان مرتکب گناه شد در واقع قانوناَ رأی و حاکمیت خود را به قدرتهایتاریکی داد. اما عیسی مسیح با مرگ خود ما را از این حاکمیت آزاد ساخت.مسیح برروی صلیب، تمام قدرتهای آسمانی و فرمانروایان را خلع سلاح كرد، بر آنها پیروز شد وآنها را پیش همه رسوا ساخت. کولسیان 2: 15.  گناه زمانی بر ما با قدرت فرمانرواییمی کرد اما با مرگ عیسی مسیح شیطان وقدرتهای تاریکی خلع سلاح شدند. چون کسی که بهعیسی مسیح ایمان دارد نسب به گناه مرده است در اینصورت گناه بر ما قدرت ندارد.
رومیان 7 :1-6 .« ای دوستان من، شما از قوانین اطّلاع دارید ومیدانید كه انسان فقط تا زمانیکه زنده است، ملزم به اطاعت از قانون است.  ۲مثلاً یکزن شوهردار، تا وقتیکه شوهرش زنده است، قانوناً به او تعلّق دارد، امّا اگر شوهر اوبمیرد، دیگر آن زن از قانونی كه او را به شوهرش مقیّد میساخت، آزاد است.  ۳از اینجهت اگر آن زن در زمان حیات شوهرش با مرد دیگری زندگی كند، زناكار خوانده خواهد شد. امّا اگر شوهرش بمیرد، دیگر این قانون شامل حال او نیست و چنانچه با مرد دیگریازدواج كند، مرتكب زنا نمیشود.  ۴ای دوستان من، شما نیز در همین وضع هستید. شما چونجزئی از بدن مسیح هستید، نسبت به شریعت مرده اید و اكنون به آن کسیکه پس از مرگزنده شد تعلّق دارید تا در نتیجه برای خدا ثمری بیاوریم.  ۵زیرا هنگامیکه ما گرفتارطبیعت نفسانی بودیم، شهوات گناه كه به وسیلهٔ شریعت برانگیخته شده بود در وجود ماكار میکرد و موجب مرگ ما میشد.  ۶جنگ طبیعت نفسانی با روح خداامّا اكنون از قیدشریعت آزاد شده ایم زیرا نسبت به آنچه كه ما را در بردگی نگاه می داشت، مرده ایم تابه طور تازه ای یعنی به وسیلهٔ روح القدس خدا را خدمت كنیم، نه مانند گذشته كه ازقوانین نوشته شده اطاعت میکردیم. چون در مرگ مسیح شریک شده ایم. پس دیگر قانونشریعت نمی تواند بر ما حکمرانی کند. چون نسبت به گناه در مسیح مرده ایم و او کهالحال در من زندگی میکند نه من بلکه مسیح است. عیسی مسیح در من تعویض شد.
من ذات قدوس مسیح را بر خود گرفتم و مسیح ذات گناهکار من را برخود گرفت. دوم قرنتیان 5 : 21 .«زیرا او را که گناه نشناخت، در راه ما گناه ساخت تاما در وی عدالت خدا شویم». زمانی به خاطر گناهانمان را بطه مان با خدا قطع شده بود. اما مسیح با مرگ خود بر روی صلیب ما را با خدا آشتی داد و آن جدایی که بین انسان وخدا بود برداشته شد. ما زمانی از خدا دور و در افکار و اعمال خود با خدا دشمنبودیم. کولسیان 1 : 20 -21 .اما الحال بوسیله مرگ جسمانی مسیح با او متحد شده وپاک و بی آلایش در حضور خدا هستیم. کولسیان 1 : 22.در گذشته اگر کسی می خواستجزو قوم یهود باشد، باید طی انجام مراسمی وبا پیروی از اصول و عقاید خاصی این عملرا انجام می داد. یکی از این رسومات عمل ختنه بود. و پولس رسول اشاره می کند کهبوسیله کار مسیح بر روی صلیب و اتّحاد ما با وی، ختنه شده ایم، نه ختنه ای که بادست صورت گرفته، بلکه با ختنه مسیح یعنی قطع طبیعت نفسانی است از این طریق ما واردعهد جدید خدا شده ایم واین عهد بهتر زعهد قدیم است. ما هم ارث با مسیح شده ایم. وصاحب وعده ها وحیات جاودانی. ما دیگر زیر شریعت نیستیم که مطابق با شریعت محکومشویم بلکه زیر فیض هستیم ومحض فیض نجات پیداکرده ایم. ما نسبت به شریعت مرده ایمزیرا هر جا شریعت باشد گناه زنده می شود. اما درمسیح ما نجات و حیات داریم.
امروز همان حقی را که مسیح در حضور خدا دارد ما نیز از آن حقبهره مند هستیم. خدا در مسیح ما را خلقتی تازه ساخته و همه چیزهای کهنه در گذشتهاست. دوم قرنتیان 5 : 17 . ما در مسیح مجودی جدید هستی و هیچ محکومیتی برای ما وجودندارد. رومیان 8 : 1 . زیرا فرمان حیات بخش روح القدس که در اتحاد با مسیح یافت میشود مرا از فرمان گناه و مرگ آزاد کرده است. رومیان 8 :2 . آنچه ما از انجامش عاجزبودیم در مسیح انجام شد و ما بوسیله ایمان به عیسی مسیح در اتحاد با وی قرار میگیریم و کامل می شویم. رومیان 8 : 3-4 . آنچه را كه شریعت به علّت ضعف طبیعت نفسانینتوانست انجام دهد، خدا انجام داد. او فرزند خود را به صورت انسان جسمانی وگناهكار، برای آمرزش گناهان بشر فرستاد و به این وسیله گناه را در ذات انسانی محكومساخت. خدا چنین كرد تا احكام شریعت به وسیلهٔ ما كه گرفتار طبیعت نفسانی خودنیستیم، بلكه مطیع روح خدا میباشیم، بجا آورده شود
ما امروز فرزند خدا هستیم و میتوانیم از حق فرزند خواندگی خوداستفاده کنیم. افسسیان 3 : 14.امروز در مسیح ما مقدسین خوانده می شویم به خاطرآنچه مسیح انجام داده.پس خون مسیح عهدی تازه و برتر میباشد. و در شبی که خداوندما تسلیم می شد نان را گرفت پاره کرده و به شاگردان داد و فرمود بگیرید و بخورید. این است بدن من که بری شما داده می شود و سپس جام را برداشت و فرمود بگیرید وبنوشید. این است خون من که به خاطر گناهان بسیاری ریخته می شود.پس خون مسیحعهدی جدید می باشد که در آن آمرزش گناهان از راه فیض میسر می باشد.قیام عیسیمسیح از مردگان.صبح روز یکشنبه وقتی مریم وچند تن از زنان دیگر برای تدهین عیسیبه سر قبر رفتند با قبر خالی عیسی مسیح مواجه شدند.سپس دو نفر با لباس سفید به آنهاگفتند که چرا زنده را در میان مردگان می جویید.وقتی عیسی مسیح بر صلیب جان داد،روز سوم از مرگ قیام کرد. اول قرنتیان 15 :3-4 .
وقتی عیسی مسیح از مردگان قیام کرد ما به وسیله این قیام عادلشمرده شدیم. رومیان 4 :25 .او به خاطر گناهان ما تسلیم مرگ شد.در واقع مرگ مسیح بهخاطر گناهان بشر بود و قیام وی و رفتن وی به حضور پدر به عنوان کاهن و بردن خون خودبه عنوان کفاره ما را عادل شمرد. عیسی مسیح اکنون در دست راست پدر برای ما شفاعت میکند.همان طور که مرگ از طریق گناه آدم گریبانگیرهمه شد، همچنین از طریق مسیحقیامت از مردگان فرا رسید. اول قرنتیان 15 : 21 . عدالت خدا بر صلیب و بوسیلهعیسی مسیح انجام شد. عیسی مسیح فرمود: من قیامت و حیات هستم. یوحنا 11: 25 .قیام مسیح بزرگترین واقعه ای است که تا کنون رخ داده. و تاریخ و زندگی بشر رادگرگون ساخته. مسیح کاهن اعظم به حضور خدای پدر می باشد با خون خود که قربانی ابدیو مورد پسند است برای ما شفاعت می کند.بعد از قیام مسیح و صعود وی به آسمان ماشاهد نزول روح القدس هستیم. چون خون مسیح گناهان ما را کفاره کرد. ودر قیام وی ماعادل شمرده شدیم. بعد از آن خدا از روح خود بر ما ریخت که ما را فرزند ساخت. همانروحی که بوسیله آن فریاد میزنم ابّا یعنی پدر.
آمین.