بایگانیِ آوریل, 2014

پولهای بیشتری خرج حج کنید که راهروان واقعی پیامبر اسلام جای خوبی را برای خرج پولهای بادآورده سراغ دارند

kjhg
قرآن(تازی نامه) آمده که ما شب هنگام محمد را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی از آنجا او را بسوی آسمانها بردیم، هدف الله از این کار نشان دادن نشانه‌های خود به فرستاده‌اش در دنیا بود:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (اسراء/1) منزه است آن كه(الله) بنده‏اش را شب هنگام از مسجد الحرام به سوى مسجدالاقصى كه بر گردش بركت داده‏ايم برد، تا از نشانه‏هاى خود به او نشان دهیم كه او همان شنواى بيناست.
اسرا به معنی سفر شبانه و مخفیانه است؛ محمد ابن عبدالله در روایات مختلفی که از وی بیان شده، گفته است:
من شب در مسجدالحرام بودم و در آنجا سوار حیوانی به نام براق(1) شدم و رهسپار مسجدالاقصی گشتم. او در بیان صفات براق، بیان نموده است که حیوانی بود بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر با دو بال بر بالای پای عقبش(رانش)، یال این حیوان بسیار پرمو و رنگش هم سفیدی بود، هیچ جانوری به این زیبائی در دنیا وجود ندارد، صورت این حیوان شبیه به انسان (زنی زیبائی) بود و مانند انسان، آنچه را که می‌شنید می‌توانست بفهمد، هر گامش به اندازه‌ی وسعت دیدش بود(تا جائیکه که چشم کار می‌کرد). این روایات هم در منابع شیعی وجود دارد و هم در منابع اهل سنت )قرطبی طبری، سیوطی ، مجلسی و شیخ صدوق) وجود دارند. طبری و العیاشی در تفسیرشان گوشهای این حیوان را دراز، لرزان و کشیده می‌دانند.
شیخ صدوق در امالی می‌گوید: هنگامیکه محمد خواست سوار این جانور شود جانور امتناع کرد، جبرئیل به او گفت:
ای براق! این محمد است و او هم پای عقبش را یواش یواش کوچکتر نمود تا اینکه شکمش به نزدیکی زمین رسید، هراندازه پایش کوچکتر می‌شد دستش بلندتر می‌گشت، محمد در این حال سوار او شد.
العیاشی از امام حسین نقل می‌نماید که شب جبرئیل بر بالین محمد حاضر شد و به او دستور غسل را داد و سپس در محملی که هزار هزار(یک ملیون) نور رنگارنگ از آن تابیده میشد، سوار شد و به سور دروازه‌ی آسمانها روانه گشت.
در بخشی از احادیث معراج از قول محمد آمده‌ است که او در اورشلیم از براق پیاده شد و افسار آن را به حلقه‌ای که پیامبران افسار چهارپایان خود را بدان می‌بستند، بست(2) ( تفسیر المیزان)
در اینجا بود که محمد نماز را خواند، محمد با سوار شدن بر براق و جبرئیل از آنجائیکه فرشته است با بالهایش، سوی الله رهسپار شدند؛ به نظر می‌رسد که جبرئیل در اینجا راهنمای محمد بوده است.
او در این سفر، چیزهائی را دیده بود که هیچ انسانی ندیده است، از بهشت گرفته تا جهنم؛ او در جهنم زنانی را مشاهده نمود که در جهنم از پستان آویزان بودند(3). الله می‌گوید که با او مجادله نکنید:
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى (نجم/12) آيا در آنچه ديده است با او جدال مى‏كنيد؟
اما محمد چه کسی را دوباره دیده بود؟ از آنجائیکه قرآن از لفظ نزله استفاده نموده است، پس به احتمال زیاد منظور جبرئیل است:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (نجم/13) و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است.
اما محمد کجا جبرئیل را دیده بود؟ قرآن می‌گوید که در سدره المنتی(کُنار به پایان رسید):
عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (نجم/14) نزد کُنار به پایان رسیده.
اما این درخت کُنار کجا بود؟ الله می‌گوید که در باغ پناه داده شده:
عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى (نجم/15) در همان جا كه باغ پناه داده شده است.
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى (نجم/16) در آن هنگام كه چيزي (نور) درخت کُنار به پایان رسیده(بالاترین نقطه ی آن) را پوشانده بود.
قرآن می‌گوید که آنچه را که محمد دیده بود، سراب و وهم نبود؛ بلکه حقیقتی بود که او آنرا مشاهده کرد:
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (نجم/16) و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود.(ترجمه مکارم)
البته مسلمانان معتقدند که ابراهیم هم هرگاه می‌خواست نزد همسرش هاجر که ساکن مکه بود، برود؛ براق را برایش آماده می‌کردند، او این فاصله را صبح با سوار شدن بر براق حرکت می‌کرد و تا پیش از ظهر در مکه بود.
اما نقداین داستان:

محمد ابن عبدالله این را از معجزات خویش می‌داند؛ اگر چنین است، چرا این معجره را در جلو دید همگان انجام نداد و تنها شاهد این ماجرا خودش بود؟
محمد بیان می‌نماید که من با حیوانی که بالدار بود به آنجا رفتم، بال زمانی کاربرد دارد که هوائی وجود داشته باشد، کاربرد بال در فضای خلأ به چه معناست؟ همچین قرآن هیچ اشاره‌ای به چگونگی تنفس ایشان نکرده است. اگر گفته شود که برای الله این کارها آسان است؛ پس چه لزومی دارد که از اسباب استفاده نماید؟ چرا خود الله او را بدون وسیله بدانجا نبرد؟!
قرآن می‌گوید که تمام کهکشانها در آسمان دنیا قرار دارند، این درحالی است که محمد از آسمان دنیا که پائینترین آنهاست، گذر نمود و علاوه بر گذر از آسمان دنیا، از پنج آسمان دیگر نیز عبور کرد.
برخی از مسلمانان برای اینکه معراج و صعود محمد به آسمانها را توجیه نمایند، بیان می‌کنند که اینداستان کاملا علمی و با نظریه‌ی نسبیت اینشتین در تطابق است، در پاسخ باید گفت: شما احتمالا از نظریه‌ی نسبیت اگاهی ندارید، اگر فرض کنیم محمد ابن عبدالله با سرعت نور به بخواهد حتی از کهکشان راه شیری هم خارج شود، نیاز به دست کم 25000 سال زمان دارد، زیرا قطر کهکشان راه شیری در حدود 100000 سال نوری است و فاصله‌ی ما تا مرکز کهکشان در حدود 25 هزار سال نوری. اما او نه تنها از کهکشان راه شیری خارج شده است، بلکه از کل این دنیا نیز خارج گشته، زیرا قرآن بیان می‌نماید که همه‌ی ستارگان را بعنوان زینت آسمان دنیا قرار دادیم؛ محمد طبق ادعای خودش بایدعلاوه بر گذر از آسمان دنیا، از 5 آسمان دیگر هم گذر کرده باشد تا به آسمان هفتم که طبق ادعای خودش عرش الله در آن قرار دارد، برسد. فاصله‌ی ما تا دورترین نقطه‌ای که فضا و زمان در آنجا معنی پیدا می‌نماید در حدود 15000000000 سال نوری است؛ یعنی اگر فضاپیائی با سرعت نور به آنجا برود و دوباره برگردد در حدود 30000000000 سال زمان خواهد برد، اگرچه برای خودش زمان راکد خواهد شد.
خیلی خنده‌دار و مضحک است که کسی ادعا نماید من این فاصله را با حیوانی بزرگتر از خر و کوچکتر از قاطر آن هم در یک شب طی کرده و به آنجا رفتم. آیا نباید در سالم بودن روان چنین شخصی شک کرد؟
شاید گفته شود که روح محمد رهسپار آسمانها و نزد الله رفت، در پاسخ باید گفت که قرآن از محمد با عنوان عبد خودش یاد مینماید:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ…. (اسرا/1)
اگر منظور از عبد روح باشد با تمام ایات دیگر قرآن در تضاد است؛ ضمنا قرآن بیان مینماید که عبد ما(محمد) به نماز مشغول بود:
أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى(علق/9) آيا ديدى آن كس را كه باز مى‏داشت؟
عَبْدًا إِذَا صَلَّى(علق/10) بنده‏اى را آنگاه كه نماز مى‏گزارد.
در این آیه عبد مشغول نماز است، آیا روح هم نماز می خواند؟!!
جالبتر اینکه خود قرآن سخنان خودش را نقض می‌نماید:
وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا (اسرا/60) و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم و [نيز] آن درخت لعنت‏شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مى‏دهيم ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمى‏افزايد.
قرآن در این سخن به روشنی گفتار قبلی خویش را نقص می‌نماید. احتمالا محمد پس از اینکه متوجه شد بسیاری از مردم سخنانش را نمی‌پذیرند، به رؤیا بودن این داستان اعتراف کرده است.
جالب اینکه برخی از مسلمانان این داستان با به نسبیت اینشتین ربط می دهند!

Presentation1gr34

Presentation3نت
مینو اصلانی, رئیس سازمان بسیج جامعه زنان می‌گوید «رقص و عادی شدن» روابط بین دختر و پسر که در مهدکودک‌های آغاز می‌شود مغایر سبک زندگی اسلامی است و «آموزش رقص» به کودکان منجر به «اتصال آنها به فرقه‌های انحرافی» در دوران نوجوانی می‌شود.

مینو جان فقط انگشت تو مهد کودکها نکرده بودید که اونم به امید خدا شروع می‌کنید دیگه؟

لینک خبر:
http://www.baharnews.ir/vdchwxnx.23nwkdftt2.html

روحانی از نَمَدِ دین اسلام برای خود کلاهی

Presentation2jmo
دخترهای ایران رو به جرم مانتوی تنگ یا تار مو بیرون، شلاق می زنن، اما یه سری حرومزاده اون ور دنیا با پولهای این ملت دارن انواع و اقسام عشق و حال و بی ناموسی ها رو می کنن؛
یکی اش هم همین نعیمه طاهری، نتیجه امام خمینی که فقط مونده کم کم فیلم پورنش هم در بیاد

Presentation1mko7

اثرات ترس در جامعه!!

منتشرشده: 27 آوریل 2014 در بدون شرح

مردمی که از بازگو کردن اندیشه‌ی خود می‌ترسند

hezbol
ايرانی را واداشتند تا برای مشتی تازی بيابانی من درآوردی، گنبد و بارگاه بسازد، گل و سبزه بکارد ، آيينه کاری نمايد و ديگر يادی از ايران و بزرگان و سرفرازان، دلاوران ايران پرست و فرهنگ پر فروغ خود نکند.
– امروز سراسر کشورمان گور مشتی تازی و تازی زاده است. به هر گوشه ای پای بگذاری، گور يک تازی من درآوردی به چشم ميخورد. ديگر هيچ نشانی از بزرگان و سرداران و جوانمری که در راه و برای ايرانی و ايران گام برداشته اند و جان باختند و يا جانبازی ها نمودند و شکوه و سربلندی افريدند، نيست. آرامگاه کوروش بزرگ، نماد مردمی که نخستين پايه گذار آزادی بود، که امروز باختر خود را سرفراز آن ميداند و زير پوشش آن به کشورهای جهان سوم، دست درازی ميکند، بايد در بيابانها رها شده باشد و برای تازيان گنبد و بارگاه ساخته شود و هزينه ها برای آيينه کاری و طلاکاری بکار رود و سپس گروهی نادان و گمراه به دور آنها بچرخند و درخواست آمرزش يا خوشبختی نمايند. از سلمان فارسی، که به تازيان در کشتار و قتل عام ايرانيان کمک کرد با شکوه و افتخار ياد ميشه ولی نامی از رستم فرخزاد نيست، يکی به مهاجمين کمک کرد و ديگری جان خود را در راه دفاع از ايران از دست داد.

– ايرانی را واداشتند که برای برآورده شدن آرزوها و آرمانهايش، سفره عباس و تقی و نقی بيندازد و نيازهای خود را خواستار شود.
– ايرانی را واداشتند تا شبانه روز نام تازيان را بر زبان آورده و به آنها سوگند ياد نمايد و از آنها با زاری و لابه،ياری بخواهد.
– ايرانی را واداشتند تا بزرگترين و ارزشمندترين و درخشانترين نشان کشورش را نام ذوالفقار دهد. به سخنی ديگر شمشير خون آلود يک تبهکار که با آن گردن سدها تن بريده است، نشان کشور باستانی و سرشار از مهر ومهرورزی و پندار و گفتار و کردار نيک گردد که ما به آانها سرافرازيم نه به شمشير دو لبه و پر از خون علی.

– ايرانی را واداشتند تا پيش از زادن و تا پس از مرگ، انديشه تازی و گفتار تازی و رفتار تازی همراهش باشد. اگر
زاده شد، در گوشش تازی بخوانند و اذان بگويند. اگر همسر برگزيد و به واژهای زشت تازی نکاح دست همسرش را
در دست او بگذارند

ايرانی را واداشتند تا در مرگ روز تازيان همچون ديوانه ها بر سر و کله بکوبد و سينه بدراند و آه و ناله و زاری نمايد و های های اشک بريزد، چرا که يک تازی در چهارده سده پيش به دست يک تازی ديگر کشته شده که
ستيزشان هم بر سر يک زن به نام ارينب بوده است که نخست نامزد يزيد ميشود و چون حسين او را گمراه ميکند وبا گول زدن سوی خود ميکشد، بدينگونه کينه جويي يزيد برانگيخته ميشود و حسين خود را بر سر اين به کشتن ميدهد.

Presentation1gjui
مومنین و اسلامگرایان همیشه اعتراض دارند و نوک قلم و زبان انتقادشان متوجه دگر اندیشان و یا کافران است که چرا اسلام، قرآن و احکام اسلامی رابه نقد کشیده و زیر سوال می برند!؟ بطور مثال می گویند:
چرا شما اسلام ستیزان به مقدسات مسلمانان فحاشی می کنید؟
و یا چرا درباره محمد و قرآن و امامان شیعه از واژه های زنباره، پدوفیل، جنایتکار، راهزن و … استفاده میکنید؟
هر چقدر هم توضیح داده شود که این القاب از سنت رفتاری آنها در طول زندگیشان گرفته شده است و این ها باز گو کننده اعمال آنها بعنوان پیامبر، خلیفه و یا امام بوده است که در تاریخ خود اسلام هم وجود دارد، باز مسلمانان حاضر به پذیرفتن آن نیستند و نخواهند بود. چرا؟ چون ایمان و تعصب آنها مانع از پذیرش حقایق تاریخی و عملکرد های ضد انسانی آنهاست! و باز چرا؟ چون آنها را معصوم و بی گناه تصور میکنند!

در مقابل پیروان دین اسلام باور دارند که اسلام دینی است بدور ازهر خطا و اشتباهی حتی در باب اخلاق گفتاری! می گویند دینی است که بر کسی تحمیل نشده است و اساس این دین بر احترام به عقاید و باور های دیگران استوار است،…. و این تعریف و تمجید از بی عیب و بی نقص بودن اسلام تا ابد میتواند ادامه داشته باشد!
حال ببینیم که آیا واقعا چنین است و یا نه این هم همانند بسیاری از نا گفته های تاریخی این دین بر دروغ ، ریا و فریب کاری استوار است!؟ برای اینکار به خود قرآن رجوع می کنیم که جای هیچ شبه و گلایه ای از سوی مومنین و بیضه داران شریعتمداران اسلامی نداشته باشد و نگویند که تاریخ تحریف شده و این روایت صحت ندارد و یا در نوشته های آن تاریخ شناس به دلیل سنی ، شیعه و یا حتی کافر بودن در نوشته هایش شک و ترید وجود دارد. به همین دلیل ما با آیاتی از خود قرآن ثابت خواهیم کرد که در اسلام الله، محمّد و پیروان آنها مسلمانان، همه ی غیرمسلمانان، دگراندیشان، منتقدان اسلام و حتی پیروان ادیان دیگر را فقط بصرف باور نداشتن به الله و اسلام و پیامبر اسلام هرگونه که خواستند مورد توهین و فحاشی قرار داده و می دهند و آنها را با القاب و برچسب های زشت و توهین آمیز که در قرآن آمده خطاب کرده و می کنند از جمله: ابله، نادان، حیوان، چهارپا، بوزینه، خوک، سگ، نجس، زنازاده، فاسق، بی شعور و … برای بهتر آشنا شدن با آیه های توهین آمیز در قرآن و همچنین آشنائی بیشتر با فرهنگ، تربیت و ادب الله خالق کائنات (!)، پیامبر اسلام و مکتب اسلام ناب محمدی اش، نمونه هایی از ادبیات فحاشی در قرآن را که حاوی توهین و فحاشی های رکیک می باشد را بصورت خلاصه شده و تیتروار در پائین قرار میدهیم. تا همه ببینند و قضاوت کنند که چگونه الله و یا بهتر است بگوئیم محمّد از زبان الله ذهنش این فحاشی ها و توهین ها را در مورد سایر دگر اندیشان ( کفار) بر زبان آورده و می آورد.

مورد خطاب تمام توهین ها و فحاشی های آیه های پائین کافران و یا دگر اندیشان و یا ناباوران به اسلام هستند و حتی پیروان ادیان یهودی، مسیحی و یا زرتشتی هم از این امر مستثنی نیستند تا چه برسد به باور های غیر سامی و یا بی دینان!

سوره بقره – آیه 10
در دلهایشان مرضى است و الله بر مرضشان افزود…
سوره بقره – آیه 13
اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند…
سوره بقره – آیه 15
الله تمسخرشان مى کند….
سوره بقره – آیه 65
…به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده درآیید.
سوره بقره – آیه 171
مثل کافران، مثل حیوانی است…
سوره مائده – آیه 60
…خدایشان لعنت کرده و بر آنها خشم گرفته و بعضی را بوزینه و خوک گردانیده است….
سوره اعراف – آیه 166
..به آنها گفتیم: به شکل میمون هایی طرد شده در آیید.
سوره اعراف – آیه 176
…حکایت حال او به سگی ماند که … به عوعو زبان کشد..
سوره اعراف – آیه 179
…آنان چون چهارپايانند،….
سوره توبه – آیه 28
…مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند….
سوره فرقان – آیه 44
.. آنها فقط همچون چهارپایانند بلکه گمراه تر….
سوره مدثر – آیات 49،50 ، 51
..مانند خران وحشی که از شیر می گریزند.
سوره جمعه – آیه 5
…همچون خرى است که کتاب هایى را حمل کند…..
سوره القلم – آیه 13
گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است
سوره انبیاء – آیه 67
تف (اف) بر شما و بر آنچه غير از الله مى پرستيد ….
سوره انفال – آیه 22
بدترین جانوران در نزد الله این کران و لالان هستند که در نمی یابند.
سوره انفال – آیه 55
به یقین، بدترین جنبندگان نزد الله، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند.
سوره انعام – آیه 35
پس تو البته از جاهلان مباش.
سوره محمد – آیه 12
.. همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست..

پرسش:
با توجه به نکات بالا
آیا این دین همان است که ادعا داشته و دارد؟
آیا این دین احترامی و ارزشی برای سایر باورها از جمله مسیحیان ویهودیانو بیخدایان قائل بوده و است؟
و آیا این دین توان همزیستی با سایر باور ها را تا کنون داشته و یا دارد؟